زخم عشق پارت 3
_هیس... تقصیر شما نیست که تیر خوردین و اصلا هم مزاحم من نشدین چون در این سه روز کاملا بی هوش بودین...
+اخه...
_دکتر گفته که اصلا نباید تکون بخورید و جا بجا بشید چون برای خودتون بده و جای تیر درد میگیره.
+پس تا کی باید اینجا باشم؟
_تا هروقت که کاملا خوب بشی.
+بازم عذر میخوام که مزاحم شدم... عاخه خدا چه وقت تیر خوردن بود حالا ایششش
_(خنده ی تو گلویی)
+نخندین(خودشم خندش میگیره)
_خب... من به اجوما میگم لباس تمیز براتون بیاره و کمکتون کنه تا بپوشین.
+خیلی ممنون.
_خواهش میکنم
_راستی... زیبایی شما... خدادایه؟
+عاااا... بله چون من اصلا به عمل زیبایی اعتقاد ندارم.
_واو... واقعا زیبا هستید
+(خجالت میکشه) آخه از شما که جذاب تر نیستم... یعنی چیزه... خب ممنون.
_خب دیگه من میرم. اجوما الان میاد.
+بازم ممنون.
تهیونگ از اتاق بیرون رفت و بلافاصله ا.ت گفت:
+یعنی اون... اون... الان به من گفت خوشگل؟؟(بالشو میگیره جلوی دهنش و جیغ میکشه) خدای من... اونکه خودش جذاب تر از همس... یعنی از نظر اون من خوشگلم؟ البته که هستم...
ویو تهیونگ
وقتی از اتاق رفتم بیرون، شروع کرد حرف زدن با خودش... واقعا کیوت بود... نکنه روی من کراش داره؟ نه بابا اخه کی رو تو کراش میزنه...
ویو ا.ت
داشتم از ذوق میمردم که صدای در اومد.
✓دخترم... لباس تمیز اوردم
+اِهم اِهم... بله بفرمایید تو.
✓بیا دخترم این هاست.
+خوشگله
✓لباس هاتو دربیار.
+ج... جان؟
✓آخه از من که نباید خجالت بکشی که.
+اخه...
✓دخترم ارباب به من سپردن خوب مواظبت باشم و نذارم اذیت بشی.
+و... واقعا ارباب گفته؟(ذوق)
✓(خنده) آره عزیزم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+اخه...
_دکتر گفته که اصلا نباید تکون بخورید و جا بجا بشید چون برای خودتون بده و جای تیر درد میگیره.
+پس تا کی باید اینجا باشم؟
_تا هروقت که کاملا خوب بشی.
+بازم عذر میخوام که مزاحم شدم... عاخه خدا چه وقت تیر خوردن بود حالا ایششش
_(خنده ی تو گلویی)
+نخندین(خودشم خندش میگیره)
_خب... من به اجوما میگم لباس تمیز براتون بیاره و کمکتون کنه تا بپوشین.
+خیلی ممنون.
_خواهش میکنم
_راستی... زیبایی شما... خدادایه؟
+عاااا... بله چون من اصلا به عمل زیبایی اعتقاد ندارم.
_واو... واقعا زیبا هستید
+(خجالت میکشه) آخه از شما که جذاب تر نیستم... یعنی چیزه... خب ممنون.
_خب دیگه من میرم. اجوما الان میاد.
+بازم ممنون.
تهیونگ از اتاق بیرون رفت و بلافاصله ا.ت گفت:
+یعنی اون... اون... الان به من گفت خوشگل؟؟(بالشو میگیره جلوی دهنش و جیغ میکشه) خدای من... اونکه خودش جذاب تر از همس... یعنی از نظر اون من خوشگلم؟ البته که هستم...
ویو تهیونگ
وقتی از اتاق رفتم بیرون، شروع کرد حرف زدن با خودش... واقعا کیوت بود... نکنه روی من کراش داره؟ نه بابا اخه کی رو تو کراش میزنه...
ویو ا.ت
داشتم از ذوق میمردم که صدای در اومد.
✓دخترم... لباس تمیز اوردم
+اِهم اِهم... بله بفرمایید تو.
✓بیا دخترم این هاست.
+خوشگله
✓لباس هاتو دربیار.
+ج... جان؟
✓آخه از من که نباید خجالت بکشی که.
+اخه...
✓دخترم ارباب به من سپردن خوب مواظبت باشم و نذارم اذیت بشی.
+و... واقعا ارباب گفته؟(ذوق)
✓(خنده) آره عزیزم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۴.۸k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.