نیمه گمشده ی من:)

#پارت_5
نیکا🦊
رفتم سمت ارسلان
ارسلان دم گوشم گفت
_نیکا به این دختره نچسب
+واس چی؟!
_حتما خل و روانی بوده خواسته خودکشی کنه
+چی میگی ارسلان مگ هرکس بخواد خودکشی کنه روانی هس
_این دختر چرا باید نصف شب خودکشی کنه حتما ریگی به کفشش هست
+ارسلان خیلی شکاکی
_من برادر بزرگ تو هستم پس ب حرفم گوش کن
برو بابای نثارش کردم
دیانا:من خول و روانی نیستم خودتی مریض بدبخت
_حاضر جوابی هم بلدی پس؟
+ارسلان تمومش کن
_به من چه به اون دیوونه بگو
دیانا🦉
اخم ریزی کردم
&خودتی روانی گورخر
_میام میزنم تو دهنت ها
که با داد نیکا حرف نزدیم
+بسهههه
&نیکا این داداشت هس؟
_این به درخت میگن
&خب توم درختی از درختم بدتری زرافه
+داداشمه
&بهت تسلیت میگم
+واسه چی؟
&اخه با این داداش زشت و بد ترکیب و بد اخلاقی و میمونی با اون اخلاق گندش
ارسلان خواست هجوم بیاره سمتم که نیکا دستش رو گرفت
+ارسلان!مرگ من
ارسلان دستی کرد لای موهاش و پوفی کشید و رفت بیرون و درم بست
نفسی راحت کشیدم
@rhs_love