تک پارتی کوک♡
و رفت بیرون خیلی درد داشتم تمام بدنم کوفته بود لبم داشت خون میومد و سرم هم همینطور بلند شدم نشستم رو تختم داشتم گریه میکردم خیلی درد داشتم تصمیم گرفتم از این خونه فرار کنم من کار میکردم و در آمد خوبی داشتم واسه خودم خونه گرفتم پس میرم اونجا میسو و یونا هم اگر خواستن میتونن بیان تازه بعضی از این خونه و دارایی های پدرم مال منه میتونم بفروشم
خلاصه بلند شدم بادرد طرف روشون و زخمامو پانسمان کردم رفتم برم بیرون ک در اتاقم قفل بود ب در میزدم ک صدای خواهر یونا امد
یونا : ا.ت خوبی عزیزم
ا.ت :خواهر این درو باز کن خواهشا
یونا دست من کلید نیست ولی ی کاریش میکنم زود بیای بیرون
باشه ای گفتم و پشت در نشستم ساعت ۹ شب بود تصمیم گرفتن بخوابم رفتم خوابیدم
ساعت ۸ صبح
با صدای در بدار شدم ک نونا آمد داخل
نونا : امشب مهمونی هستیم آماده میشی زود و ساعت ۷ میای پایین فهمیدی هرچند نیای خیلی خوب میشد ولی نمیشه
و رفت بیرون پاشدم ب سرو وضعم رسیدم و زخمامو پانسمان کردم
خلاصه بلند شدم بادرد طرف روشون و زخمامو پانسمان کردم رفتم برم بیرون ک در اتاقم قفل بود ب در میزدم ک صدای خواهر یونا امد
یونا : ا.ت خوبی عزیزم
ا.ت :خواهر این درو باز کن خواهشا
یونا دست من کلید نیست ولی ی کاریش میکنم زود بیای بیرون
باشه ای گفتم و پشت در نشستم ساعت ۹ شب بود تصمیم گرفتن بخوابم رفتم خوابیدم
ساعت ۸ صبح
با صدای در بدار شدم ک نونا آمد داخل
نونا : امشب مهمونی هستیم آماده میشی زود و ساعت ۷ میای پایین فهمیدی هرچند نیای خیلی خوب میشد ولی نمیشه
و رفت بیرون پاشدم ب سرو وضعم رسیدم و زخمامو پانسمان کردم
۴۷.۵k
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.