p11
از زبان ات
_چرا اینقد داره تند میتپه؟ حالت خوبه؟
+چ..چیزی نیس. بخواب
ولم کرد و دراز کشیدم اونم خوابید. ینی چطور نفهمید ک ازینکه اینجور منو گرفته بود خجالت زده شده بودم و واسه همین قلبم تند میتپید. برگشتم دیدم خوابش برده
رفتم سمتش سرمو رو قلبش گزاشتم دیدم نمیزنه. ینی اونا در اثل یه مردن.منظچر حرف کوک اینه. یه جسد بدون روح. بخاطر همینه ک بدنشون همیشه سرده . از افکارم بیرون اومدم و برگشتم خوابیدم
*فردا صبح *
زود تر از همه بیدار شدم رفتم تو هال دیدم اون برادر تهیونگ هم بیداره
ات : الله اکبر ینی باید یکی مزاحم باشه
برادر تهیونگ : اینجا خودتی که مزاحمی خونه برادرمه هر موقع دلم خواست میتونم بیام اینجا
ات : خیر من مزاحم نیستم تازه خانم خونه هم هستم اینجا نباشم کلی تار عنکبوت خونه رو میگیره 100 سال یه بار هم ماشالا اینجارو دمیز نمیکنید
برادر تهیونگ : عجیبه...ولی من 183 سالمه
ات : یا حضرت کالباس...ماشالا خیلی خوب موندی...183 سالتههههههههه
برادر تهیونگ : مگه خودت چند سالته؟
ات : 24 🗿
برادر تهیونگ : من همسن تو بودم تازه سینه خیز میرفتم
ات : خو ک چی شما فرق دارین
برادر تهیونگ : خیلی بچه ای
ات : خیر اصلا هم اینطور نیس...یه لحظه اگ تو 183 سالته پس جین چند سالشه؟ 😐
برادر تهیونگ : 358 سالشه یونگی هم همینطور
ات : ماشالا از بابای بابا بزرگم هم بزرگترین...اصلا الان قلبم وایمسیه 3 قرن و 58 سالللل
برادر تهیونگ : چون قراره وایسه
ات : ها؟
اومد نزدیکم منو از گلوم گرف خواست گازم بزنه
_چرا اینقد داره تند میتپه؟ حالت خوبه؟
+چ..چیزی نیس. بخواب
ولم کرد و دراز کشیدم اونم خوابید. ینی چطور نفهمید ک ازینکه اینجور منو گرفته بود خجالت زده شده بودم و واسه همین قلبم تند میتپید. برگشتم دیدم خوابش برده
رفتم سمتش سرمو رو قلبش گزاشتم دیدم نمیزنه. ینی اونا در اثل یه مردن.منظچر حرف کوک اینه. یه جسد بدون روح. بخاطر همینه ک بدنشون همیشه سرده . از افکارم بیرون اومدم و برگشتم خوابیدم
*فردا صبح *
زود تر از همه بیدار شدم رفتم تو هال دیدم اون برادر تهیونگ هم بیداره
ات : الله اکبر ینی باید یکی مزاحم باشه
برادر تهیونگ : اینجا خودتی که مزاحمی خونه برادرمه هر موقع دلم خواست میتونم بیام اینجا
ات : خیر من مزاحم نیستم تازه خانم خونه هم هستم اینجا نباشم کلی تار عنکبوت خونه رو میگیره 100 سال یه بار هم ماشالا اینجارو دمیز نمیکنید
برادر تهیونگ : عجیبه...ولی من 183 سالمه
ات : یا حضرت کالباس...ماشالا خیلی خوب موندی...183 سالتههههههههه
برادر تهیونگ : مگه خودت چند سالته؟
ات : 24 🗿
برادر تهیونگ : من همسن تو بودم تازه سینه خیز میرفتم
ات : خو ک چی شما فرق دارین
برادر تهیونگ : خیلی بچه ای
ات : خیر اصلا هم اینطور نیس...یه لحظه اگ تو 183 سالته پس جین چند سالشه؟ 😐
برادر تهیونگ : 358 سالشه یونگی هم همینطور
ات : ماشالا از بابای بابا بزرگم هم بزرگترین...اصلا الان قلبم وایمسیه 3 قرن و 58 سالللل
برادر تهیونگ : چون قراره وایسه
ات : ها؟
اومد نزدیکم منو از گلوم گرف خواست گازم بزنه
۷۹.۸k
۰۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.