فیک جیمین وقتی میشی معشوقه بزرگترین مافیا و. پارت 8 و9و 10
جیمین:خب اونو دیگه نمیدونم...
ا.ت:اها باش
جیمین:خبه حالا بیا
ا.ت:برای چی؟
جیمین:برای اینکه تورو به بقیه معرفی کنم
ا.ت:عا باشه اومدم
جیمین:همه بیایین اینجا زوددددد
جیمین:خب من میخوام معشوقم و ملکه این عمارت رو به شما معرفی کنم
ا.ت بیا
جیمین:ایشون ا.ت یعنی خانم این عمارت هستن
خدمتکارا:چشم
جیمین:خبه حالا برین سرکارتون
خدکتکارا:چشم ارباب
ا.ت:تو منو تو بچگیام میشناختی پس بگو منم تورو دوست داشتم یا نح؟
جیمین:خ..خب
(جیمین:الان چی بگم؟
من چمیدونم دوسم داشت یا نه!
معلوم بود که بکهیون رو از من بیشتر دوست داشت
(بکهیون هم دوست دوران بچگی ا.تس که جیمین همیشه بهش حسودی میکرد چون ا.ت به اون علاقه بیشتری داشت و اهمیت بیشتری میداد))
جیمین:من کار فوری برام پیش اومده باید برم...
ا.ت:چی تو که جوابمو ندادی
عه رفت!
چرا اینجوری کرد!!!
جیمین:ع این چرا انقد سوال میپرسه
داره میره تو عصابم....
تو همین فکرا بودم که تهیونگ زنگ زد
جیمین:الو سلام داداش
تهیونگ:سلام چخبر
جیمین:هیچ مگه باید خبری بشه؟
تهیونگ:حال خواهرم خبه؟
حیمین:آره
تهیونگ:مواظبش باشیا من یکی دو هفته دیگه برمیگردم
جیمین:چی چرا انقد زود؟
تهیونگ:چون رئیس دشمن مریضه و برای همین نیزوهای دشمن ضعیف شده و زود کارارو انجام میدیم....
حیمین:آ..ها باشه
تهیونگ:خدافز......
جیمین: یکی دو هفته
چقدر کم
الان چجوری ا.ت رو یک هفته ای عاشق خدم کنم؟
هوففف
جیمین:ا.ت ا.ت
ا.ت:بله؟
جیمین:بیا بریم بیرون برات لباس بخریم
ا.ت:چی واقعا(ذوق)
جیمین:هوم
ا.ت:میشه شهر بازیم بریم؟(کیوت)
جیمین:کیوت(زیر لب)
جیمین:آره حتما..
جیمین:خب بریم؟
ا.ت:اوهوم اوهوم
(پرش زمانی توی لباس فروشی)
جیمین:خب ا.ت برو اینارو بپوش و بیا
ا.ت:چی اینهمه رو
جیمین:آره...
ا.ت:خیلی زیادنننن
جیمین:برو ببینم تنبل
ا.ت:عه من تنبلم دیگه باهات قهرم(حالت قهر)
حیمین:اوه ببخشید کیوتم حالا برو بپوش دیگه
ا.ت:نح نمیخوام من که گفتم قهرم.. جیمین:چیکار کنم دوست میشی؟
ا.ت:پشمک بخر
جیمین:باش بعد اینکه لباس خریدیم پشمک میگیرم برات خوبه؟
ا.ت:اوهوم
(پرش زمانی بعد از خرید)
جیمین:خب بیا اینم پشمکت
ا.ت:بده بده(ذوق)
ا.ت
شاید اونقدرا که فکر میکردم جیمین بد نباشه!
بخاطر مافیا بودنش تا الان ازش میترسیدم اما دیگه نمیترسم...
اما شا...
جیمین:ا.ت ا.ت
ا.ت:ب..بله چیه؟
جیمین:رفتی تو فکرا بچه دو ساعته دارم صدات میزنم!
ا.ت😅
جیمین:خب برگردیم؟
ا.ت:باش..
ا.ت:اها باش
جیمین:خبه حالا بیا
ا.ت:برای چی؟
جیمین:برای اینکه تورو به بقیه معرفی کنم
ا.ت:عا باشه اومدم
جیمین:همه بیایین اینجا زوددددد
جیمین:خب من میخوام معشوقم و ملکه این عمارت رو به شما معرفی کنم
ا.ت بیا
جیمین:ایشون ا.ت یعنی خانم این عمارت هستن
خدمتکارا:چشم
جیمین:خبه حالا برین سرکارتون
خدکتکارا:چشم ارباب
ا.ت:تو منو تو بچگیام میشناختی پس بگو منم تورو دوست داشتم یا نح؟
جیمین:خ..خب
(جیمین:الان چی بگم؟
من چمیدونم دوسم داشت یا نه!
معلوم بود که بکهیون رو از من بیشتر دوست داشت
(بکهیون هم دوست دوران بچگی ا.تس که جیمین همیشه بهش حسودی میکرد چون ا.ت به اون علاقه بیشتری داشت و اهمیت بیشتری میداد))
جیمین:من کار فوری برام پیش اومده باید برم...
ا.ت:چی تو که جوابمو ندادی
عه رفت!
چرا اینجوری کرد!!!
جیمین:ع این چرا انقد سوال میپرسه
داره میره تو عصابم....
تو همین فکرا بودم که تهیونگ زنگ زد
جیمین:الو سلام داداش
تهیونگ:سلام چخبر
جیمین:هیچ مگه باید خبری بشه؟
تهیونگ:حال خواهرم خبه؟
حیمین:آره
تهیونگ:مواظبش باشیا من یکی دو هفته دیگه برمیگردم
جیمین:چی چرا انقد زود؟
تهیونگ:چون رئیس دشمن مریضه و برای همین نیزوهای دشمن ضعیف شده و زود کارارو انجام میدیم....
حیمین:آ..ها باشه
تهیونگ:خدافز......
جیمین: یکی دو هفته
چقدر کم
الان چجوری ا.ت رو یک هفته ای عاشق خدم کنم؟
هوففف
جیمین:ا.ت ا.ت
ا.ت:بله؟
جیمین:بیا بریم بیرون برات لباس بخریم
ا.ت:چی واقعا(ذوق)
جیمین:هوم
ا.ت:میشه شهر بازیم بریم؟(کیوت)
جیمین:کیوت(زیر لب)
جیمین:آره حتما..
جیمین:خب بریم؟
ا.ت:اوهوم اوهوم
(پرش زمانی توی لباس فروشی)
جیمین:خب ا.ت برو اینارو بپوش و بیا
ا.ت:چی اینهمه رو
جیمین:آره...
ا.ت:خیلی زیادنننن
جیمین:برو ببینم تنبل
ا.ت:عه من تنبلم دیگه باهات قهرم(حالت قهر)
حیمین:اوه ببخشید کیوتم حالا برو بپوش دیگه
ا.ت:نح نمیخوام من که گفتم قهرم.. جیمین:چیکار کنم دوست میشی؟
ا.ت:پشمک بخر
جیمین:باش بعد اینکه لباس خریدیم پشمک میگیرم برات خوبه؟
ا.ت:اوهوم
(پرش زمانی بعد از خرید)
جیمین:خب بیا اینم پشمکت
ا.ت:بده بده(ذوق)
ا.ت
شاید اونقدرا که فکر میکردم جیمین بد نباشه!
بخاطر مافیا بودنش تا الان ازش میترسیدم اما دیگه نمیترسم...
اما شا...
جیمین:ا.ت ا.ت
ا.ت:ب..بله چیه؟
جیمین:رفتی تو فکرا بچه دو ساعته دارم صدات میزنم!
ا.ت😅
جیمین:خب برگردیم؟
ا.ت:باش..
۴۸.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.