پیشِ عشقِ زیبا زیبا......خیلی کوچیکه دنیا دنیا
پیشِ عشقِ زیبا زیبا......خیلی کوچیکه دنیا دنیا
با یاد توام هر جا هر جا......ترکت نکنم
سلطان قلبم تو هستی تو هستی ... .
.
.
حد فاصل انقلاب تا ولیعصر
در پیاده رو خلوت و تاریک
دست در جیب پُلیوِرش
با چشمانی نیمه باز
دماغِ یخ زده
کتونی های خیس
و شاخه گلِ پژمرده ای در جیبِ شلوارِ جینِ رنگ پریده اش
بدون توجه به هیچ رهگذری
این آهنگ را زمزمه میکرد
.
دیدنِ این صحنه کافی بود
برایِ مردی مملو از تو
تا مستِ چشمانِ سیاهت...
ترکیب شود با پنج شنبه
و پاییزی که باران امان اش را بریده...
و یاد آوریِ خاطراتی که رقم نخورده اند
لب هایی که یکدیگر را ملاقات نکرده اند
پاهایی که نظم سنگ فرش را بر هم نریخته اند
و تنه هایِ درختانی که
تکیه گاه لحظات بی اختیاری مان نشده اند!
هوا که اینگونه دلبری میکند
پیاده رو از من طلبکار میشود
طلبکارِ یک چیزی لازم تر اکسیژن برای مغز متشنج
اینکه دست در دستت
بدون نگاه،،صدایت کنم
و بگویی،
جان؟
تا تمام فلسفه های حل نشده
خودشان را از بلندترین پلِ هواییِ شهر پرت کنند کفِ خیابان!
.
.
در ادامه ی خواندن های آن پسرک باید عرض کنم
دروازه های دلم را شکستی!
#علی_سلطانی
با یاد توام هر جا هر جا......ترکت نکنم
سلطان قلبم تو هستی تو هستی ... .
.
.
حد فاصل انقلاب تا ولیعصر
در پیاده رو خلوت و تاریک
دست در جیب پُلیوِرش
با چشمانی نیمه باز
دماغِ یخ زده
کتونی های خیس
و شاخه گلِ پژمرده ای در جیبِ شلوارِ جینِ رنگ پریده اش
بدون توجه به هیچ رهگذری
این آهنگ را زمزمه میکرد
.
دیدنِ این صحنه کافی بود
برایِ مردی مملو از تو
تا مستِ چشمانِ سیاهت...
ترکیب شود با پنج شنبه
و پاییزی که باران امان اش را بریده...
و یاد آوریِ خاطراتی که رقم نخورده اند
لب هایی که یکدیگر را ملاقات نکرده اند
پاهایی که نظم سنگ فرش را بر هم نریخته اند
و تنه هایِ درختانی که
تکیه گاه لحظات بی اختیاری مان نشده اند!
هوا که اینگونه دلبری میکند
پیاده رو از من طلبکار میشود
طلبکارِ یک چیزی لازم تر اکسیژن برای مغز متشنج
اینکه دست در دستت
بدون نگاه،،صدایت کنم
و بگویی،
جان؟
تا تمام فلسفه های حل نشده
خودشان را از بلندترین پلِ هواییِ شهر پرت کنند کفِ خیابان!
.
.
در ادامه ی خواندن های آن پسرک باید عرض کنم
دروازه های دلم را شکستی!
#علی_سلطانی
۲.۳k
۲۰ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.