پارت ششم
_ اش .. اشکال نداره . حالا میشه و .. ولم بکنی ؟
+ اوه .. اره بازم ببخشید .
ولش کردم و ازش فاصله گرفتم . سرم رو خاروندم و گفتم : خب چیزی میخواستی نشونم بدی ؟
_ راستی .... اینو ببین .
یه بوم کوچیک اندازه ی یه کف دست از داخل کیف زردش دراورد . دادش دستم . عکس یه گل آفتابگردون بود که با رنگ روغن کشیده شده بود .
+ خودت کشیدی ؟
_ اره . منم نقاشی میکنم .
+ این خیلی خوبه . میتونیم از همدیگه ایده بگیریم .
_ نه من اندازه ی تو ماهر نیستم .
+ بهت یاد میدم .
_ عا جدی ؟
+ ( سر تکون دادم به نشانه ی مثبت )
_ ممنون . میگم .... میتونی امروز بیای خونه ی من ؟ دوست دارم بیشتر باهات آشنا بشم .
+ باشه میام . فقط کجا زندگی میکنی ؟
_ خونه ی چوبی اول جنگل .
+ اوهوم . امروز ساعت ۵ ظهر میام .
_ منتظرتم . فعلا خداحافظ .
+ خداحافظ .
رفتم اونم رفت . در خونه رو باز کردم و رفتم داخل . یکم پاستا درست کردم و خوردم . آماده شدم و حرکت کردم سمت جنگل .
.
.
.
__________________________________
پایان پارت ششم
+ اوه .. اره بازم ببخشید .
ولش کردم و ازش فاصله گرفتم . سرم رو خاروندم و گفتم : خب چیزی میخواستی نشونم بدی ؟
_ راستی .... اینو ببین .
یه بوم کوچیک اندازه ی یه کف دست از داخل کیف زردش دراورد . دادش دستم . عکس یه گل آفتابگردون بود که با رنگ روغن کشیده شده بود .
+ خودت کشیدی ؟
_ اره . منم نقاشی میکنم .
+ این خیلی خوبه . میتونیم از همدیگه ایده بگیریم .
_ نه من اندازه ی تو ماهر نیستم .
+ بهت یاد میدم .
_ عا جدی ؟
+ ( سر تکون دادم به نشانه ی مثبت )
_ ممنون . میگم .... میتونی امروز بیای خونه ی من ؟ دوست دارم بیشتر باهات آشنا بشم .
+ باشه میام . فقط کجا زندگی میکنی ؟
_ خونه ی چوبی اول جنگل .
+ اوهوم . امروز ساعت ۵ ظهر میام .
_ منتظرتم . فعلا خداحافظ .
+ خداحافظ .
رفتم اونم رفت . در خونه رو باز کردم و رفتم داخل . یکم پاستا درست کردم و خوردم . آماده شدم و حرکت کردم سمت جنگل .
.
.
.
__________________________________
پایان پارت ششم
۱۰.۰k
۱۶ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.