فیک خیانت p9
تهیونگ ویو:یک نگاه به ساعت کرذم شیش بود امروز کارام زودتر از همیشه تموم شده بود . رفتم و کتمو برداشتم به منشی هم اطلاع دادم که دارم میرم . از شرکت خارج شدم و سوار ماشینم شدم و به سمت عمارت حرکت کردم .
بعد از ده دقیقه رسیدم و رفتم زنگ درو فشار دادم به ثانیه نکشید که در باز شد . و جنی تو چهارچوب در نمایان شد و سریع پرید بغلم و گفت
جنی:سللم عشششقم . خوش اومدی(دختره ع.تر😒)
تهیونگ: سلام زننندگیم .
جنی:برو لباسات رو عوض کن . بعدشم بیا فیلم ببینیم منم میرم خوراکی بیارم .
تهیونگ:باشه خوشگلم
بعد از گفتن این کلمه یک حس عذاب وجدان بهم دست داد چون این لقب همیشگی ا/ت بود و من همیشه به اون میگفتم خوشگلم . به سمت اتاق مشترک خودم و ا/ت راه افتادم البته که دیگه مشترک نبود درو باز کردم اتاق هنوز بوی ا/ت رو میداد بغض کردم و وارد اتاق شدمو با خودم گفتم تو خودت بودی که خواستی اینطوری بشه . اون همه بلا سرش آوردی بعد الانم توقع داری پیشت باشه ؟ واقعا که مسخرست.
لباسام رو عوض کردم و از اتاق خارج شدم و رفتم رو کاناپه تو پذیرایی نشستم بعد از چند دقیقه جنی با کلی خوراکی اومد و گفت
جنی:ها راستی تهیونگ.
تهیونگ:(سوالی نگاهش کرد)
جنی:دو ساعت پیش برات یک پاکت اومد.
تهیونگ:پاکت؟ برو بیارش ببینم چیه
راوی:جنی رفت و بعد از چند با یک پاکت تو دستش اومد و پاکت رو به تهیونگ داد .
تهیونگ هم پاکت رو باز کرد و مشغول خوندن شد . بعد از خوندن اون پاکت قلبش به درد اومد . اون دادخواست طلاق بود از طرف ا/ت . یعنی سه ساال زندگی مشترک پایانش طلاق بود؟؟؟ تهیونگ بغض کرده بود و یک قطره اشک از گوشه چشمش سرازیر شد . اما قبل از اینکه جنی اونو ببینه پاکش کرد جنی که متوجه حال بد تهیونگ شده بود . گفت:ته ته چیزی شده ؟؟ اون چی بود؟
تهیونگ ویو:یعنی این واقعی بود؟ درخواست طلاق از طرف عشق سه سالش . کسی که بهش میگفت هیچ وقت ترکت نمیکنم . الان درخواست طلاق داده بود ؟؟ البته حقم داشت من بهش خیانت کردم اما مطمئنم پشیمون میشه . من که الان جنی رو دارم اما اون ... هه هیچکس . اون اینجا به غیر از اون دوستش یونا کسی رو نداره خانوادش هم ایران هستن . نکنه که بره و دیگه بر نگرده ؟؟ نه بابا ا/ت پشیمون میشه و برمیگرده مطمئنم . همینطور داشتم با خودم صحبت میکردم که با صدای نگران جنی به خودم اومدم . که گفته بود چیزی شده ؟ اون چی بود ؟ بهش گفتم
تهیونگ:این درخوا ....س..ست طلاقه از طرف ا/ت .(بابغض)
وقتی حرفم تموم شد . چشمای جنی از خوشحالی برق زد و با ذوق گفت
جنی:اینکه خیلی خوبه مگه همینو نمی خواستی ؟؟هاا؟پس چرا ناراحتی؟
تهیونگ:چرا همینو میخواستم . اما توهم باید منو درک کنی من و ا/ت سه سااااال تمام باهم زندگی کردیم .
جنی:باشه تو راست میگی(مثلا قهر کرد ع.تر خانوم)
تهیونگ:جنی ..اینطوری نکن دیگه . من تورو خیلی دوست دارم . یکم درکم کم خب؟
راوی:جنی اومد و خووشو انداخت داخل بغل تهیونگ و گفت
جنی:باشه عشقم . پاشو بریم شام بخوریم برات دوکبوکی درست کردم.
تهیونگ: باشه بلند شو بریم .
راوی:هردو شون بلند شدن و به سمت میز رفتن و شام خوردن و......
ا/ت ویو:ساعت شیش و نیم بود رسیده بودم خونه زنگ درو فشار دادم که در بازشد و اون .... اون...
ا/ت: آجوومااااااااا
آجوما:ا/ت دخترم. حالات خوبه؟
ا/ت:(بغض کرد )نه آجوما خوب نیستم.(پرید بغلش)
اجوما:آروم باش دخترم هیچی نیست . اون تهسونگ عوضی لیاقت تورو نداشت وگرنه همچین کاری نمی کرد.
راوی:بعد از چند دقیقه ا/ت از بغل آجوما بیرون اومد و اشکاشو پاک کرد و گفت
ا/ت:آجوما راستی چرا اومدی ؟چیزی شده؟ نکنه اون جنی عوضی اخراجت کرد؟
آجوما:نه مگه جرعتشو داره . خودم اومدم بیرون نمیخواستم واسه اون هرزه کار کنم.
ا/ت:چه بهتر بیا پیش خودم بمون
آجوما: نه دخترم این چه حرفیه . خودم یک کاریش میکنم.
ا/ت: نه بابا این چه حرفیه تو مثل مادرم میمونی من که نمی تونم بزارم مادرم . آواره باشه میتونم؟
آجوما":چه دختر مهربونی هستی تو . باشه میمونم حیف تو که این همه سال با اون تهیونگ عوضی بودی .(آرمیان گل این فقط یک فیک هست)
پرش زمانی به صبح دادگاه:........
سلام به دوستان گل . اینم عیدی من به شماها . لطفا من رو حمایت کنید ممنون❤️🌺برای پارت بعد شرط میزارم .
شرطا:
۲۰ لایک
۳۰ کامنت
ممنونم از حمایتتون .❤️❤️
بعد از ده دقیقه رسیدم و رفتم زنگ درو فشار دادم به ثانیه نکشید که در باز شد . و جنی تو چهارچوب در نمایان شد و سریع پرید بغلم و گفت
جنی:سللم عشششقم . خوش اومدی(دختره ع.تر😒)
تهیونگ: سلام زننندگیم .
جنی:برو لباسات رو عوض کن . بعدشم بیا فیلم ببینیم منم میرم خوراکی بیارم .
تهیونگ:باشه خوشگلم
بعد از گفتن این کلمه یک حس عذاب وجدان بهم دست داد چون این لقب همیشگی ا/ت بود و من همیشه به اون میگفتم خوشگلم . به سمت اتاق مشترک خودم و ا/ت راه افتادم البته که دیگه مشترک نبود درو باز کردم اتاق هنوز بوی ا/ت رو میداد بغض کردم و وارد اتاق شدمو با خودم گفتم تو خودت بودی که خواستی اینطوری بشه . اون همه بلا سرش آوردی بعد الانم توقع داری پیشت باشه ؟ واقعا که مسخرست.
لباسام رو عوض کردم و از اتاق خارج شدم و رفتم رو کاناپه تو پذیرایی نشستم بعد از چند دقیقه جنی با کلی خوراکی اومد و گفت
جنی:ها راستی تهیونگ.
تهیونگ:(سوالی نگاهش کرد)
جنی:دو ساعت پیش برات یک پاکت اومد.
تهیونگ:پاکت؟ برو بیارش ببینم چیه
راوی:جنی رفت و بعد از چند با یک پاکت تو دستش اومد و پاکت رو به تهیونگ داد .
تهیونگ هم پاکت رو باز کرد و مشغول خوندن شد . بعد از خوندن اون پاکت قلبش به درد اومد . اون دادخواست طلاق بود از طرف ا/ت . یعنی سه ساال زندگی مشترک پایانش طلاق بود؟؟؟ تهیونگ بغض کرده بود و یک قطره اشک از گوشه چشمش سرازیر شد . اما قبل از اینکه جنی اونو ببینه پاکش کرد جنی که متوجه حال بد تهیونگ شده بود . گفت:ته ته چیزی شده ؟؟ اون چی بود؟
تهیونگ ویو:یعنی این واقعی بود؟ درخواست طلاق از طرف عشق سه سالش . کسی که بهش میگفت هیچ وقت ترکت نمیکنم . الان درخواست طلاق داده بود ؟؟ البته حقم داشت من بهش خیانت کردم اما مطمئنم پشیمون میشه . من که الان جنی رو دارم اما اون ... هه هیچکس . اون اینجا به غیر از اون دوستش یونا کسی رو نداره خانوادش هم ایران هستن . نکنه که بره و دیگه بر نگرده ؟؟ نه بابا ا/ت پشیمون میشه و برمیگرده مطمئنم . همینطور داشتم با خودم صحبت میکردم که با صدای نگران جنی به خودم اومدم . که گفته بود چیزی شده ؟ اون چی بود ؟ بهش گفتم
تهیونگ:این درخوا ....س..ست طلاقه از طرف ا/ت .(بابغض)
وقتی حرفم تموم شد . چشمای جنی از خوشحالی برق زد و با ذوق گفت
جنی:اینکه خیلی خوبه مگه همینو نمی خواستی ؟؟هاا؟پس چرا ناراحتی؟
تهیونگ:چرا همینو میخواستم . اما توهم باید منو درک کنی من و ا/ت سه سااااال تمام باهم زندگی کردیم .
جنی:باشه تو راست میگی(مثلا قهر کرد ع.تر خانوم)
تهیونگ:جنی ..اینطوری نکن دیگه . من تورو خیلی دوست دارم . یکم درکم کم خب؟
راوی:جنی اومد و خووشو انداخت داخل بغل تهیونگ و گفت
جنی:باشه عشقم . پاشو بریم شام بخوریم برات دوکبوکی درست کردم.
تهیونگ: باشه بلند شو بریم .
راوی:هردو شون بلند شدن و به سمت میز رفتن و شام خوردن و......
ا/ت ویو:ساعت شیش و نیم بود رسیده بودم خونه زنگ درو فشار دادم که در بازشد و اون .... اون...
ا/ت: آجوومااااااااا
آجوما:ا/ت دخترم. حالات خوبه؟
ا/ت:(بغض کرد )نه آجوما خوب نیستم.(پرید بغلش)
اجوما:آروم باش دخترم هیچی نیست . اون تهسونگ عوضی لیاقت تورو نداشت وگرنه همچین کاری نمی کرد.
راوی:بعد از چند دقیقه ا/ت از بغل آجوما بیرون اومد و اشکاشو پاک کرد و گفت
ا/ت:آجوما راستی چرا اومدی ؟چیزی شده؟ نکنه اون جنی عوضی اخراجت کرد؟
آجوما:نه مگه جرعتشو داره . خودم اومدم بیرون نمیخواستم واسه اون هرزه کار کنم.
ا/ت:چه بهتر بیا پیش خودم بمون
آجوما: نه دخترم این چه حرفیه . خودم یک کاریش میکنم.
ا/ت: نه بابا این چه حرفیه تو مثل مادرم میمونی من که نمی تونم بزارم مادرم . آواره باشه میتونم؟
آجوما":چه دختر مهربونی هستی تو . باشه میمونم حیف تو که این همه سال با اون تهیونگ عوضی بودی .(آرمیان گل این فقط یک فیک هست)
پرش زمانی به صبح دادگاه:........
سلام به دوستان گل . اینم عیدی من به شماها . لطفا من رو حمایت کنید ممنون❤️🌺برای پارت بعد شرط میزارم .
شرطا:
۲۰ لایک
۳۰ کامنت
ممنونم از حمایتتون .❤️❤️
۳۵.۹k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.