•شربت تلخ• Fake: Bitter syrup 부분 : ۲۶
______________________
ویو تهیونگ
دیدم ا.ت داره میاد پایین خیلی ناز و خوشگل شده بود چشمام رو نمی تونستم بردار از روش .... امشب نمیدونست که قراره چی بشه.
همینجوری محو دیدنش بودم که نفهمیدم چیشد دیدم ا.ت داره جلوم بشکن میزنه
+ : تهیونگا کجایی ...حواست کجاست
_ : عا.. ببخشید .. حواسم پرت شد
+ : اوهوم... خو بریم دیگه
_ : اره بیا بریم
با ا.ت سوار ماشین شدیم رو رفتیم خونه ی جیهوپ .
چند مین بعد رسیدیم
ویو ا.ت :
رفتیم داخل اول با جیهوپ سلام کردیم و تولدش رو تبریک گفتیم بعد هم با بقیه پسرا و مهمونا
جمعیت زیادی بود نمیدونم چرا باید این همه جمعیت برای یه پارتی ساده باشه .... اهمیت ندادم و رفتم نشستم پیش تهیونگ ....
.
.
چند مین بعد ...
حوصلم سر رفته بود تهیونگ داشت با پسرا حرف میزد منم فقط نشسته بودم .... ولی کاری نمیکنم همینجا میشینم .... توی خیالانم بودم که دیدیم تهیونگ داره اون بالا حرف میزنه و همه توجه کردن بهش
ویو تهیونگ ...
به جیهوپ و بقیه پسرا گفتم میخوام ا.ت سوپرایز کنم برای همین جیهوپ این همه ادم رو دعوت کرد ...
بعد چند مین دیگه میخواستم به ا.ت اعتراف کنم برای همین رفتم و توجه ی همه رو جمع کردم پیش خودم .....
_ : دوستان عزیز امروز علاوه بر تولد جیهوپ .. یه روز خاص دیگه هم هست
_ : امروز میخوام دوست دخترم یعنی دیگه زن ایندم رو بهتون معرفی کنم ... ا.ت
ویو ا.ت :
وقتی داشت حرف میزد خیلی فکر اومد توی سرم چرا اینجوری میگه .. وقتی اسمم رو گفت شکه شدم و خیلی خوشحال شدم .. حواسم به بقیه نبود فقط خشکم زده بود و خوشحال بودم
جیمین : زن داداش برو دیگه برو پیشه تهیونگ
با صدای جیمین به خودم اومدم و رفتم پیش تهیونگ
وقتی رفتم پیشش زانو زد جلوم و انگشتر الماس ابی رو که دورش طلایی رو درورد از جیبش رو جلوم گرفت ...
_ : ا.ت ملکه من میشه از این به بعد خرس عسلی من باشی
( حالتون رو بهم زدم یاع یاععع)
خیلی خوشحال بودم نمیدونستم چی بگم
+ : ب... بله
صدای دست ها اومد تهیونگ انگشتر رو توی دستم کرد و همدیگرو بغل کردیم
( چیه انتظار داری الان ببوسش:/)
همه خیلی خوشحال بودم و منم خیلی ذوق کرده بودم ... دیگه مهمونی تموم شد و خدافظی کردیم و رفتیم خونه ....
ویو تهیونگ :
خوشحال بودم که ا.ت بهم بله گفت و قرار بود تا اخر عمر کنارش باشم
_ : خب نظرت چیه عروسی رو ۱ هفته دیگه بگیریم
+ : اووو تهیونگ خیلی عجله داری *خنده *
_ : اره میخوام سریع تر مال خودم کُنمت
+ : باشه منم مشکلی ندارم
_ : باشه پس یه هفته دیگه
.
.
________________________________
گفتم سریع تمومش میکنم یاع
هنوز یه پارت داریم
ویو تهیونگ
دیدم ا.ت داره میاد پایین خیلی ناز و خوشگل شده بود چشمام رو نمی تونستم بردار از روش .... امشب نمیدونست که قراره چی بشه.
همینجوری محو دیدنش بودم که نفهمیدم چیشد دیدم ا.ت داره جلوم بشکن میزنه
+ : تهیونگا کجایی ...حواست کجاست
_ : عا.. ببخشید .. حواسم پرت شد
+ : اوهوم... خو بریم دیگه
_ : اره بیا بریم
با ا.ت سوار ماشین شدیم رو رفتیم خونه ی جیهوپ .
چند مین بعد رسیدیم
ویو ا.ت :
رفتیم داخل اول با جیهوپ سلام کردیم و تولدش رو تبریک گفتیم بعد هم با بقیه پسرا و مهمونا
جمعیت زیادی بود نمیدونم چرا باید این همه جمعیت برای یه پارتی ساده باشه .... اهمیت ندادم و رفتم نشستم پیش تهیونگ ....
.
.
چند مین بعد ...
حوصلم سر رفته بود تهیونگ داشت با پسرا حرف میزد منم فقط نشسته بودم .... ولی کاری نمیکنم همینجا میشینم .... توی خیالانم بودم که دیدیم تهیونگ داره اون بالا حرف میزنه و همه توجه کردن بهش
ویو تهیونگ ...
به جیهوپ و بقیه پسرا گفتم میخوام ا.ت سوپرایز کنم برای همین جیهوپ این همه ادم رو دعوت کرد ...
بعد چند مین دیگه میخواستم به ا.ت اعتراف کنم برای همین رفتم و توجه ی همه رو جمع کردم پیش خودم .....
_ : دوستان عزیز امروز علاوه بر تولد جیهوپ .. یه روز خاص دیگه هم هست
_ : امروز میخوام دوست دخترم یعنی دیگه زن ایندم رو بهتون معرفی کنم ... ا.ت
ویو ا.ت :
وقتی داشت حرف میزد خیلی فکر اومد توی سرم چرا اینجوری میگه .. وقتی اسمم رو گفت شکه شدم و خیلی خوشحال شدم .. حواسم به بقیه نبود فقط خشکم زده بود و خوشحال بودم
جیمین : زن داداش برو دیگه برو پیشه تهیونگ
با صدای جیمین به خودم اومدم و رفتم پیش تهیونگ
وقتی رفتم پیشش زانو زد جلوم و انگشتر الماس ابی رو که دورش طلایی رو درورد از جیبش رو جلوم گرفت ...
_ : ا.ت ملکه من میشه از این به بعد خرس عسلی من باشی
( حالتون رو بهم زدم یاع یاععع)
خیلی خوشحال بودم نمیدونستم چی بگم
+ : ب... بله
صدای دست ها اومد تهیونگ انگشتر رو توی دستم کرد و همدیگرو بغل کردیم
( چیه انتظار داری الان ببوسش:/)
همه خیلی خوشحال بودم و منم خیلی ذوق کرده بودم ... دیگه مهمونی تموم شد و خدافظی کردیم و رفتیم خونه ....
ویو تهیونگ :
خوشحال بودم که ا.ت بهم بله گفت و قرار بود تا اخر عمر کنارش باشم
_ : خب نظرت چیه عروسی رو ۱ هفته دیگه بگیریم
+ : اووو تهیونگ خیلی عجله داری *خنده *
_ : اره میخوام سریع تر مال خودم کُنمت
+ : باشه منم مشکلی ندارم
_ : باشه پس یه هفته دیگه
.
.
________________________________
گفتم سریع تمومش میکنم یاع
هنوز یه پارت داریم
۴.۴k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.