فیک That's everything to me🤍🧚🏻♀️پارت⁵¹
کوک « عرررررررررررررررررررررررررررررررر تهیونگ نمردی هنوز؟؟ پسر تو چه سخت جونی....من که چاقو نخوردم چیزیمم نیست....پس سالم سالمم...کی بهوش اومدی؟
تهیونگ « چند دقیقه ای میشه.....اوضاع چطوره؟
کوک « تیمم رو آماده باش دادم و رد هیون رو زدم......پدرم و پدرتم دارن روی نقشه دستگیری رئیس تیم سیاه کار میکنن.....ایو هم مشخصات تمام کارکنان شرکت ها رو برسی میکنه جاسوس نداشته باشیم......
تهیونگ « چه پرکار
کوک « بله......انگار همه منتظر بودن تو یه چیزیت بشه دست به کار بشن....خیلی خب کاری نداری؟ مزاحم نشو کلی کار دارم من
تهیونگ « من بعدا شما ها رو آدم میکنم....بدورد شیر موز خان
کوک « بابای ته ته
تهیونگ « تلفن رو قطع کردم و به پدرم پیام دادم که حالم خوبه.....هنوز درد داشتم اما قابل تحمل بود.....با فکر کردن به کاری که میا چند دقیقه پیش کرد لبخندی روی لب هام نشست....چشمام رو بستم خیلی زود خوابم برد.....
آیو « قرار بود کوک بیاد دنبالم بریم دیدن تهیونگ.....کارام رو انجام دادم و منتظر کوک شدم....با دیدن کوک لبخندی زدم و رفتم سوار ماشین شدم.....
آیو « به به پلیس خوشتیپ
کوک « خوش اومدی....خسته نباشی... شما هم زیبا شدین بانو.....بریم؟
آیو « اره بریم
کوک « رفتیم بیمارستان میا ظاهرا عمل داشت برای همین از منشی شماره اتاق تهیونگ رو پرسیدم و رفتیم اونجا......خیلی آروم در رو باز کردم و دیدم نشسته داره کتاب میخونه.....عجب.....چطوی پیکان پاره
تهیونگ « بهت یاد ندادن در بزنی؟؟ سلام میبینی که خوبم....پیکان پاره هم خودتی.....میگم تا کی باید اینجا بمونم؟ الان دو روزه اینجام....اون خانم هم وقتی خوابم میاد و میره......
کوک « اوممم.....الان توی اتاق عمله....کلا توی این دو روز نیومده عمارت....فکر کنم امروز مرخص میشی
آیو « میخواهی بگم دکتر چوی بیا اگه خوبی مرخصت کنه؟
تهیونگ « اگه بین شما سه تا یه نفر عقل داشته باشه اون تویی...اره زحمتش رو بکش.....
تهیونگ « آیو رفت و دکتر چوی اومد معاینه ام کرد و خوشبختانه میتونستم مرخص بشم.....فقط فعالیت زیاد برام سم بود......
تهیونگ « هی کوک تو و یه جین و آیو برین من باید میا رو بیارم
آیو « شازده اتاق عمله....
تهیونگ « دو روزه استراحت نکرده.....نمیتونم همین جوری ولش کنم....
کوک « به به زن و شوهر خوبی میشید.....برو پسرم
تهیونگ « ببندش کوک....خب فعلا.....
میا « کش و قوسی به بدنم دادم و رفتم سمت اتاقم....خیلی خسته بودم....دو روز بود که نخوابیده بودم و چون از عکس العمل تهیونگ بعد از اون بوس میترسیدم وقتی خواب بود میرفتم چکابش میکردم.....که یهو یکی از پشت بغلم کرد.....اول خواستم جیغ بکشم اما وقتی بوی وانیل رو احساس کردم فهمیدم تهیونگه......تو برای چی از اتاقت اومدی بیروننن....
تهیونگ « چند دقیقه ای میشه.....اوضاع چطوره؟
کوک « تیمم رو آماده باش دادم و رد هیون رو زدم......پدرم و پدرتم دارن روی نقشه دستگیری رئیس تیم سیاه کار میکنن.....ایو هم مشخصات تمام کارکنان شرکت ها رو برسی میکنه جاسوس نداشته باشیم......
تهیونگ « چه پرکار
کوک « بله......انگار همه منتظر بودن تو یه چیزیت بشه دست به کار بشن....خیلی خب کاری نداری؟ مزاحم نشو کلی کار دارم من
تهیونگ « من بعدا شما ها رو آدم میکنم....بدورد شیر موز خان
کوک « بابای ته ته
تهیونگ « تلفن رو قطع کردم و به پدرم پیام دادم که حالم خوبه.....هنوز درد داشتم اما قابل تحمل بود.....با فکر کردن به کاری که میا چند دقیقه پیش کرد لبخندی روی لب هام نشست....چشمام رو بستم خیلی زود خوابم برد.....
آیو « قرار بود کوک بیاد دنبالم بریم دیدن تهیونگ.....کارام رو انجام دادم و منتظر کوک شدم....با دیدن کوک لبخندی زدم و رفتم سوار ماشین شدم.....
آیو « به به پلیس خوشتیپ
کوک « خوش اومدی....خسته نباشی... شما هم زیبا شدین بانو.....بریم؟
آیو « اره بریم
کوک « رفتیم بیمارستان میا ظاهرا عمل داشت برای همین از منشی شماره اتاق تهیونگ رو پرسیدم و رفتیم اونجا......خیلی آروم در رو باز کردم و دیدم نشسته داره کتاب میخونه.....عجب.....چطوی پیکان پاره
تهیونگ « بهت یاد ندادن در بزنی؟؟ سلام میبینی که خوبم....پیکان پاره هم خودتی.....میگم تا کی باید اینجا بمونم؟ الان دو روزه اینجام....اون خانم هم وقتی خوابم میاد و میره......
کوک « اوممم.....الان توی اتاق عمله....کلا توی این دو روز نیومده عمارت....فکر کنم امروز مرخص میشی
آیو « میخواهی بگم دکتر چوی بیا اگه خوبی مرخصت کنه؟
تهیونگ « اگه بین شما سه تا یه نفر عقل داشته باشه اون تویی...اره زحمتش رو بکش.....
تهیونگ « آیو رفت و دکتر چوی اومد معاینه ام کرد و خوشبختانه میتونستم مرخص بشم.....فقط فعالیت زیاد برام سم بود......
تهیونگ « هی کوک تو و یه جین و آیو برین من باید میا رو بیارم
آیو « شازده اتاق عمله....
تهیونگ « دو روزه استراحت نکرده.....نمیتونم همین جوری ولش کنم....
کوک « به به زن و شوهر خوبی میشید.....برو پسرم
تهیونگ « ببندش کوک....خب فعلا.....
میا « کش و قوسی به بدنم دادم و رفتم سمت اتاقم....خیلی خسته بودم....دو روز بود که نخوابیده بودم و چون از عکس العمل تهیونگ بعد از اون بوس میترسیدم وقتی خواب بود میرفتم چکابش میکردم.....که یهو یکی از پشت بغلم کرد.....اول خواستم جیغ بکشم اما وقتی بوی وانیل رو احساس کردم فهمیدم تهیونگه......تو برای چی از اتاقت اومدی بیروننن....
۵۳.۴k
۰۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.