my mafia part²⁴
my mafia part²⁴
معذب بودن یکم و ته اینو متوجه شد و اونور خوابید تا راحت باشم.،
(چیه توقع داشتین همین اول کار اتفاقی بیوفته😔😂🤌🏻)
__صبح__
بااحساس خفگی بلند شدم چشام بزور باز شد که دیدم تو بغل تهیونگم...دلم نمیخواست برم از تو بغلش ولی بایددد میرفتم.خیلی سفت بغل کرده بود نمیتونستم تکون بخورم ببدارشم نمیتونستم بکنم چون نمیتونستم باهاش چشم تو چشم شم تو این وضعیت پس خودمو زدم ب خواب.*⁵مین بعد...
ویو ته
با نور افتاب از از پریدم دیدم ا/ت بغل کردن اتفاقی یه لبخند اومد رو لبم نمیخواستم بیدارش کنم اروم دستمو از زیر سرش اوردن بیرون و رفتم
ویوا/ت
دیدم رفت سریع چشامو باز کردم
ویو م/ب و هیون
هیوننتنننن وای پاشووو دیگههه ساعت یازدهههه.
هیون: وای چی میگی سر صبی میو میووو میکنی
م/ب: دردو میو میو مگه گربم
هیون:اره ....(لبخند)
م/ب:(خندید) دیوونه..... ا/ت و ته م باید تا الان ببدار شده باشن بریم صبونه بخوریم ² باید تحویل بدیم اینجارو
هیون: باشه ولی یادم نمیره دیشب باهام چیکار کردی
م/ب: خفه شوووو هاا دهنت یهو باز نکنیییی جلو بچه ها چیزی بگی
هیون: حالا شاید از دهنم پرید...
م/ب: هیوننننننننننن
هیون: باشه باشهههه
.............
ا/ت: عه بیدار شدید
م/ب: اره .چه میزیییی چیدییییی وای خیلی گشنمهههه
(هیون و ته باهم اومدن)
ته: صبح بخیررر
م/ب،ا/ت: صبح بخیررر
(نشستیم سر میز*)
هیون: وای چقد خوشمزسسس همچییی ا/تت دستت دردنکنههه
ا/ت: خواهش میکنم(لبخند)
ته: عه تو درست کردی؟
م/ب:(خنده)
ا/ت: درد به چی میخندی
م/ب: هیچکس باورش نمیشه تو اینجوری باشی
ا/ت:(نیشگونش گرفتم ...) اره من درست کردم
ته: پس اشپزیم بلدی....خوبه
هیون: چرا خوبه؟ مگه اومدی خواستگاری..(خنده)
م/ب: (خنده)
ته: چه ربطی داره فقط جالب بود برام..
(صبونرو خوردیم تموم شد)
ا/ت: بچه ها تا وقت داریم میاین بریم یه دوری بزنیممم اینجا همش جنگلهه خیلی حال میده
م/ب: ارهعهه بریم
هیون: اوکی پس وسایلاتونو بردارید که دیگه برگشتیم ویلارو تحویل بدیم بریم
همه: اوکی
ساعت¹²ونیم بود
ا/ت: رفتم پیش م/ب تو اتاق
م/ب: جانمم
ا/ت: لوازم ارایش داری سرو وعضم بهم ریختس
م/ب: اره بیا اینجا هرچی میخوای بردار
ا/ت: مرسی.(شروع کردم به ارایش کردن پیش م/ب)
م/ب یدونه زد به شونم : دیشب چه خبر
ا/ت: هیچ خبر خواب بودم
م/ب: مگه میشه خودتو نزن به اون راه هیجی نشد؟
ا/ت: میخواستییی چی بشه خوابیدیم دیگه
م/ب: ینی هیچی هیچییی؟
ا/ت: چرا خب فقط صب پاشدم تو بغلش بودم همین
م/ب: (*جیغ ریز) واییییی
ا/ت: شیششش ساکت الان صداتو میشنوه
م/ب: هوف باشه بابا نمیزاری ذوق کنم بیا بریم پایین اگه ارایشت تموم شد
ا/ت: بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم راه افتادیم .همه جا جنگل بود که یجا ابشار داشت تصمیم گرفتیم بریم اونجا راه بریم...
م/ب: وای اینجا چه قشنگههه
معذب بودن یکم و ته اینو متوجه شد و اونور خوابید تا راحت باشم.،
(چیه توقع داشتین همین اول کار اتفاقی بیوفته😔😂🤌🏻)
__صبح__
بااحساس خفگی بلند شدم چشام بزور باز شد که دیدم تو بغل تهیونگم...دلم نمیخواست برم از تو بغلش ولی بایددد میرفتم.خیلی سفت بغل کرده بود نمیتونستم تکون بخورم ببدارشم نمیتونستم بکنم چون نمیتونستم باهاش چشم تو چشم شم تو این وضعیت پس خودمو زدم ب خواب.*⁵مین بعد...
ویو ته
با نور افتاب از از پریدم دیدم ا/ت بغل کردن اتفاقی یه لبخند اومد رو لبم نمیخواستم بیدارش کنم اروم دستمو از زیر سرش اوردن بیرون و رفتم
ویوا/ت
دیدم رفت سریع چشامو باز کردم
ویو م/ب و هیون
هیوننتنننن وای پاشووو دیگههه ساعت یازدهههه.
هیون: وای چی میگی سر صبی میو میووو میکنی
م/ب: دردو میو میو مگه گربم
هیون:اره ....(لبخند)
م/ب:(خندید) دیوونه..... ا/ت و ته م باید تا الان ببدار شده باشن بریم صبونه بخوریم ² باید تحویل بدیم اینجارو
هیون: باشه ولی یادم نمیره دیشب باهام چیکار کردی
م/ب: خفه شوووو هاا دهنت یهو باز نکنیییی جلو بچه ها چیزی بگی
هیون: حالا شاید از دهنم پرید...
م/ب: هیوننننننننننن
هیون: باشه باشهههه
.............
ا/ت: عه بیدار شدید
م/ب: اره .چه میزیییی چیدییییی وای خیلی گشنمهههه
(هیون و ته باهم اومدن)
ته: صبح بخیررر
م/ب،ا/ت: صبح بخیررر
(نشستیم سر میز*)
هیون: وای چقد خوشمزسسس همچییی ا/تت دستت دردنکنههه
ا/ت: خواهش میکنم(لبخند)
ته: عه تو درست کردی؟
م/ب:(خنده)
ا/ت: درد به چی میخندی
م/ب: هیچکس باورش نمیشه تو اینجوری باشی
ا/ت:(نیشگونش گرفتم ...) اره من درست کردم
ته: پس اشپزیم بلدی....خوبه
هیون: چرا خوبه؟ مگه اومدی خواستگاری..(خنده)
م/ب: (خنده)
ته: چه ربطی داره فقط جالب بود برام..
(صبونرو خوردیم تموم شد)
ا/ت: بچه ها تا وقت داریم میاین بریم یه دوری بزنیممم اینجا همش جنگلهه خیلی حال میده
م/ب: ارهعهه بریم
هیون: اوکی پس وسایلاتونو بردارید که دیگه برگشتیم ویلارو تحویل بدیم بریم
همه: اوکی
ساعت¹²ونیم بود
ا/ت: رفتم پیش م/ب تو اتاق
م/ب: جانمم
ا/ت: لوازم ارایش داری سرو وعضم بهم ریختس
م/ب: اره بیا اینجا هرچی میخوای بردار
ا/ت: مرسی.(شروع کردم به ارایش کردن پیش م/ب)
م/ب یدونه زد به شونم : دیشب چه خبر
ا/ت: هیچ خبر خواب بودم
م/ب: مگه میشه خودتو نزن به اون راه هیجی نشد؟
ا/ت: میخواستییی چی بشه خوابیدیم دیگه
م/ب: ینی هیچی هیچییی؟
ا/ت: چرا خب فقط صب پاشدم تو بغلش بودم همین
م/ب: (*جیغ ریز) واییییی
ا/ت: شیششش ساکت الان صداتو میشنوه
م/ب: هوف باشه بابا نمیزاری ذوق کنم بیا بریم پایین اگه ارایشت تموم شد
ا/ت: بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم راه افتادیم .همه جا جنگل بود که یجا ابشار داشت تصمیم گرفتیم بریم اونجا راه بریم...
م/ب: وای اینجا چه قشنگههه
۵.۵k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.