طلاهایم را بدون اطلاع همسرم فروختم
طلاهایم را بدون اطلاع همسرم فروختم
برای مراسم عزای پسرهایم نیاز داشتم
میخواستم مراسم آبرومند برگزار شود
همسرم وقتی شنید بسیار ناراحت شد ولی پذیرفت و گفت بهترش رو برات میخرم!
گفتم : نمیخوام طلا بچه هام بودند که زیر خاک اند
روز مراسم بچه ها مادر سه شهید دیگر که همسایه ی ما بودند، برای کمک آمد
او درب منزل ایستاده بود و به مهمانان خوشامد میگفت..
بعدها برایم تعریف کرد وگفت:
دو سه تا زن اواخر مجلس برای ناهار وارد شدند
به آنها گفتم : شرمنده غذا تمام شده
آنها مرا هل دادند و گفتند برو کنار
شما خانواده شهدا کلی پول از دولت میگیرید!
گفت: فروغ، چه غم بزرگیه !
از یه طرف بچه هامونو دادیم از طرفی تهمت میزنند که پول گرفتید !
خبر نداشتند برای مراسم بچه ها طلا فروختم
بخشی از خاطرات خانم فروغ منهی مادر شهیدان خالقی پور
برگرفته از کتاب : درگاه این خانه بوسیدنی است
🍎خانم خالقی پور تیم ملی فوتبال ایران را بدرقه کرد و برای پیروزی ایران دعا کرد
برای مراسم عزای پسرهایم نیاز داشتم
میخواستم مراسم آبرومند برگزار شود
همسرم وقتی شنید بسیار ناراحت شد ولی پذیرفت و گفت بهترش رو برات میخرم!
گفتم : نمیخوام طلا بچه هام بودند که زیر خاک اند
روز مراسم بچه ها مادر سه شهید دیگر که همسایه ی ما بودند، برای کمک آمد
او درب منزل ایستاده بود و به مهمانان خوشامد میگفت..
بعدها برایم تعریف کرد وگفت:
دو سه تا زن اواخر مجلس برای ناهار وارد شدند
به آنها گفتم : شرمنده غذا تمام شده
آنها مرا هل دادند و گفتند برو کنار
شما خانواده شهدا کلی پول از دولت میگیرید!
گفت: فروغ، چه غم بزرگیه !
از یه طرف بچه هامونو دادیم از طرفی تهمت میزنند که پول گرفتید !
خبر نداشتند برای مراسم بچه ها طلا فروختم
بخشی از خاطرات خانم فروغ منهی مادر شهیدان خالقی پور
برگرفته از کتاب : درگاه این خانه بوسیدنی است
🍎خانم خالقی پور تیم ملی فوتبال ایران را بدرقه کرد و برای پیروزی ایران دعا کرد
۲.۹k
۰۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.