یین و یانگ (پارت ۴۷)
نمیدونم چقدر گذشته بود ، وقتی که به هوش اومدم خودمو توی یه اتاق تاریک دیدم . چشمام کم کم به تاریکی عادت کردن و چیزای بیشتری دیدم...اتاق خالی بود و به خاطر سرامیک های کَفِش به شدت سرد بود . بدون هیچ پنجره یا نقطه ی نوری . فقط یه در بود . مثل یه سلول انفرادی بود . نمیدونم چرا یه آدم باید خونه ش همچین اتاقی داشته باشه . سینه م تیر می کشید و ضعف کرده بودم . هیچ راه نجاتی وجود نداشت ، همه جا پر از تاریکی بود بدون هیچ نوری .
"ویو جونگکوک"
هیچ نگهبانی دم در نبود ، خیلی عجیبه . ته : چجوری بریم داخل ؟
گفتم: این شکلی . لگد محکمی زدم به در که با یه ضربه باز شد .(جون بانی عضلانی🤭) حتما صدای در رو می شنید ، برای همین دویدیم پشت در عمارت قائم شدیم . (کوک و ته ، هکر توی ماشینه) یکم منتظر موندیم ، دیدم نخیر ، یارو اصلا تو باغ نیست ، ما هم از فرصت استفاده کردیم . این یکی در خیلی محکم بود ، دوتایی چند تا لگد زدیم بهش تا بالاخره باز شد .
"ویو ا/ت"
ضعیف و مچاله کف زمین افتاده بودم که شنیدم در داره باز میشه ، هر کاری کردم نتونستم تکون بخورم . دوایل بود ، دیگه کی می تونست باشه ؟ تا ابد توی سلول می پوسم و هیچکس به دادم نمی رسه ، شایدم اصلا اونقدر عمر نکنم و به زودی بمیرم ، مرگ بهتر از زیر دست دوایل بودنه . دوایل دست برد سمت یقه ام و زمین بلندم کرد . من همینطور آویزون بودم و موهام توی صورتم ریخته بود . دوایل با عصبانیت تمام گفت : بیبی ، منم صبری دارم ، صبرم داره ته می کشه . باید تنبیه بشی تا بفهمی نباید من رو منتظر بزاری . می تونستم کبودی روی شکمش که جای میله بود رو ببینم. یکم تکونم داد تا مثلا به خودم بیام ولی من همین الانشم کاملا هوشیار بودم . از زیر موهام نگاهی بهش انداختم ، چشم غره . با اخم و چشم غره بهش خیره شدم . داد زدم : عوضی! و تفی کردم توی صورتش .
#فیک_بی_تی_اس #فیک
_________________________________________
اون قسمتی که گفت " مرگ بهتر از زیر دست دوایل بودنه " ، یاد این افتادم👇
حتی اگه بمیریم ، ذلت نمی پذیریم🤣😆
[وقتی هم گفت تف کردم توی صورتش آهنگ توی اسلاید دو توی ذهنم پلی شد]
"ویو جونگکوک"
هیچ نگهبانی دم در نبود ، خیلی عجیبه . ته : چجوری بریم داخل ؟
گفتم: این شکلی . لگد محکمی زدم به در که با یه ضربه باز شد .(جون بانی عضلانی🤭) حتما صدای در رو می شنید ، برای همین دویدیم پشت در عمارت قائم شدیم . (کوک و ته ، هکر توی ماشینه) یکم منتظر موندیم ، دیدم نخیر ، یارو اصلا تو باغ نیست ، ما هم از فرصت استفاده کردیم . این یکی در خیلی محکم بود ، دوتایی چند تا لگد زدیم بهش تا بالاخره باز شد .
"ویو ا/ت"
ضعیف و مچاله کف زمین افتاده بودم که شنیدم در داره باز میشه ، هر کاری کردم نتونستم تکون بخورم . دوایل بود ، دیگه کی می تونست باشه ؟ تا ابد توی سلول می پوسم و هیچکس به دادم نمی رسه ، شایدم اصلا اونقدر عمر نکنم و به زودی بمیرم ، مرگ بهتر از زیر دست دوایل بودنه . دوایل دست برد سمت یقه ام و زمین بلندم کرد . من همینطور آویزون بودم و موهام توی صورتم ریخته بود . دوایل با عصبانیت تمام گفت : بیبی ، منم صبری دارم ، صبرم داره ته می کشه . باید تنبیه بشی تا بفهمی نباید من رو منتظر بزاری . می تونستم کبودی روی شکمش که جای میله بود رو ببینم. یکم تکونم داد تا مثلا به خودم بیام ولی من همین الانشم کاملا هوشیار بودم . از زیر موهام نگاهی بهش انداختم ، چشم غره . با اخم و چشم غره بهش خیره شدم . داد زدم : عوضی! و تفی کردم توی صورتش .
#فیک_بی_تی_اس #فیک
_________________________________________
اون قسمتی که گفت " مرگ بهتر از زیر دست دوایل بودنه " ، یاد این افتادم👇
حتی اگه بمیریم ، ذلت نمی پذیریم🤣😆
[وقتی هم گفت تف کردم توی صورتش آهنگ توی اسلاید دو توی ذهنم پلی شد]
۸.۷k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.