𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟷𝟹
𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟷𝟹
راوی
که یهو سونگ جین وارد اتاق شد و سمت یونگی رفت...(توی اون مدت قبل از اینکه سونگ جین بیاد دوتا خدمتکار دیگه بخاطر داد و بیداد یونگی از خواب بیدار شدن)
سونگ جین:ددی پیش این هرزه ها چیکار داری*بغض الکی*
یونگی ویو
اون زنیکه تو مخ باز به من گفت ددی
چون مجبور بودم سمتش رفتم و بغلش کردم
یونگی:ببخشید عزیزم
یهو دیدم یونا داره قهقه میزنه و از خنده قرمز شده تو این حالت چقدر کیوت بود...چی من دارم چی میگم
یونا ویو
وقتی بهش گفت عزیزم نتونستم جلوی خندمو بگیرم چون متوجه شده بودم که سونگ جین یه فلش خیلی مهم و محرمانه از یونگی داره و رفتار یونگی بخاطره اینه و من نصف شب داخل خونه خود سونگ جین رفتم و فلشو برداشتم
یونا:مین یونگی تو واقعا احمقی*خنده*
یونگی:تو به چه جراتی با من اینجوری حرف میزنی*عصبی*
یونا:اول برید بیرون تا لباس بپوشم بعدش دلیلشو بهت میگم
یونگی از اتاق خارج شد و سونگ جین هم همراهش رفت شروع کردم به پوشیدن لباس اما این بار لباس خدمتکار ها رو نپوشیدم و یکی از لباسای خفن خودمو پوشیدم
موهامو خشک کردم و موهام چون لخت بود نیازی به کاری نداشت رفتم داخل سالن و نشستم جلوی مین یونگی
یونا:خب جناب مین
یونگی:چه اتفاقی افتاده تو هیچوقت بهم نمیگی جناب مین مگر اینکه بخوای تو مخم بری یا عصبیم بکنی
سمت سونگ جین رفتم و گفتم:اون حرفی که توی پله ها بهت گفتمو یادته؟
سونگ جین:چ...چ...چی داری....م...میگی*از ترس ریده تو خودش*
سمت یونگی برگشتم
یونا:فلش دست منه
یونگی:جدی میگی؟ *خوشحال*
یونا:..........
خب اینم از پارت شماها دهن منو سرویس کردید👍🗿🚬
راوی
که یهو سونگ جین وارد اتاق شد و سمت یونگی رفت...(توی اون مدت قبل از اینکه سونگ جین بیاد دوتا خدمتکار دیگه بخاطر داد و بیداد یونگی از خواب بیدار شدن)
سونگ جین:ددی پیش این هرزه ها چیکار داری*بغض الکی*
یونگی ویو
اون زنیکه تو مخ باز به من گفت ددی
چون مجبور بودم سمتش رفتم و بغلش کردم
یونگی:ببخشید عزیزم
یهو دیدم یونا داره قهقه میزنه و از خنده قرمز شده تو این حالت چقدر کیوت بود...چی من دارم چی میگم
یونا ویو
وقتی بهش گفت عزیزم نتونستم جلوی خندمو بگیرم چون متوجه شده بودم که سونگ جین یه فلش خیلی مهم و محرمانه از یونگی داره و رفتار یونگی بخاطره اینه و من نصف شب داخل خونه خود سونگ جین رفتم و فلشو برداشتم
یونا:مین یونگی تو واقعا احمقی*خنده*
یونگی:تو به چه جراتی با من اینجوری حرف میزنی*عصبی*
یونا:اول برید بیرون تا لباس بپوشم بعدش دلیلشو بهت میگم
یونگی از اتاق خارج شد و سونگ جین هم همراهش رفت شروع کردم به پوشیدن لباس اما این بار لباس خدمتکار ها رو نپوشیدم و یکی از لباسای خفن خودمو پوشیدم
موهامو خشک کردم و موهام چون لخت بود نیازی به کاری نداشت رفتم داخل سالن و نشستم جلوی مین یونگی
یونا:خب جناب مین
یونگی:چه اتفاقی افتاده تو هیچوقت بهم نمیگی جناب مین مگر اینکه بخوای تو مخم بری یا عصبیم بکنی
سمت سونگ جین رفتم و گفتم:اون حرفی که توی پله ها بهت گفتمو یادته؟
سونگ جین:چ...چ...چی داری....م...میگی*از ترس ریده تو خودش*
سمت یونگی برگشتم
یونا:فلش دست منه
یونگی:جدی میگی؟ *خوشحال*
یونا:..........
خب اینم از پارت شماها دهن منو سرویس کردید👍🗿🚬
۸.۱k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.