چنپارتی یونگی:)

یه پرونده جلوم انداخت و گفت
_بخونش
پرونده رو باز کردم و با عکسی که دیدم شکه شدم
میا؟ عکس اون اینجا چیکار میکنه؟
داشتم فکر میکردم که یونگی گفت
_پارک میا چند هفته پیش جسدشو تو جنگل درحالی که به طرز فجیهی کشته شده بود پیدا کردن تحقیق کردیم و فهمیدیم یه ماده مخدری تو خونش بوده که باعث مرگش شده خواهرش میگفت چنبار شنیده با یکی تلفنی درباره گرفتن یه شکلاتی حرف میزده و گفته تو دانشگاه یجوری میاد میگیره که کسی متوجه نشه ماهم مشکوک شدیم و بابام گفت تو تو همون دانشگاه درس میخونی پس ازت کمک خواست
هضم حرفایی که زده بود بشدت برام سخت بود میا دوست صمیمی هانا بود و منم میشناختمش منتها سه چهار هفته ای نیومده بود هانا عم گفت رفته مسافرت کم مونده بود گریم. بگیره ولی نباید جلو یونگی گریه میکردم
گفتم
+باید...باید چیکار کنم؟
_بگردی و منبعشو پیدا کنی
+هوفف خب چجوری؟
_دیگه خودت باید انجامش بدی
+صحیح
_میری یا برسونمت؟
+خودم میرم
_خیل خب
+خدافس
_به سلامت
_عا وایسا راستی
+هوم؟
با تمسخر گفت
_یوقت لو نری
+تو...


خیلی دوستون دارما🌝💕