سرنوشت نفرین شده...
پارت 25
+هوم میخوام مجلل و باشکوه باشه
Lخبریه؟
+نه فقط هوس کردم
عاو
بالاخره یکشنبه شد و روز مهمونی فرا رسید
کراوات مشکیم توی جعبش بود و فندک مشکیم با طرح اژدها کنارش.
رو صندلی نشسته بودم و زل زده بودم بهشون
تو همین لحظه لارای دیوانه وارد شد
با قدمای خیلی تند و شاکی اومد نشست رو صندلی جلوم
یه پلک آروم زدم و نگامو دادم بهش اون خیلی عصبی بود ولی من خیلی ریلکس
آروم با صدای بمی گفتم
+جانم؟ چیشده؟!
صداش نسبتا بلند بود و شاکی گفت
-یاا جئون جونگ کوک...اصن حسابت دست خودته؟ تا همین چند وقت پیش عین بدبخت بیچاره ها چپیده بودی تو اتاقت تا بخشیدمت رفتی دنبال خوش گذرونی ها و منو به پشمتم حساب نمیکنی اصن ازت سر در نمیارم
ویو لارا
کوک با قیافه متعجب از جا پاشد و اومد سمتم دوتا دستشو گذاشت رو دسته صندلی و خم شد جلو صورتم
+ببینم، ناراحتی چون بهت توجهی نکردم؟
یه لحظه به خودم اومدم. چرا اومدم اینجا و این چرت و پرتارو گفتم. حس میکردم دارم ضایع میشم و ناگهان با داد گفتم
-نخیرم
اصن نمیدونستم دارم چی میگم خودمم تعجب میکردم
کوک یه نیخند زد و بعد اومد جلو تر و اروم تو گوشم گفت
+بیب تو خودتم اختیار خودتو نداری
دوباره یه خنده کوتاهی کرد و رفت بیرون اتاق
داشت نزدیک در میشد که خارج شد برگشتم گفتم
-هیی وایستا
استپ زد ولی نچرخید، پاشدم رفتم جلوش وایستادم
-چقد تو گاوی و من چقدر ازت متنرفمممم
اینو گفتم و با سرعت رفتم اتاقم.
ویو کوک
چون از حرفاش سر در نمی آوردم بی توجه بعد رفتنش رفتم آشپزخونه تا قهوه بریزم
ویو لارا
نشستم رو تخت و یکم فک کردم، جدی جدی تسخیر شده بودم یا عقلمو از دست دادم؟ اون حرفا چی بود زدممم واییی خاک تو سرم
مهمونی شروع شده بود و ساعت حدود هشت شب بود
لوئیس با تعجب اومد تو اتاقم
Lهیی تو نمیای پایین ؟
شاکی جواب دادم
+خیر نمیام
Lچیزی شده؟
+خیییرررر
خنده ای زد و گفت
Lاخییی فک کنم باز پریود شد
یه تیکه انداخت و سریع درو بست و رفت
رفتم جلو آیینه و یکم به موهام نگا کردم. تا کمرم بود. پاییناش موخوره داشت و گره می افتاد اومدم شونه کنم اما گره ها باز نشد
عصبی شدم و شونه رو پرت کردم و شکست.
قیچی رو برداشتم موهامو که بهتره بگم پشم رو بریدم
بعد که کلا موهامو بریدم یه لحظه دیگه به خودم اومدم و با خودم گفتم...
آیا من واقعا دیوونه شدم؟
من چمه؟
ادامه دارد...
لایک و کامنت یادتون نره و اگه از اکسپلور میاید حتما فالو کنید ♥️
+هوم میخوام مجلل و باشکوه باشه
Lخبریه؟
+نه فقط هوس کردم
عاو
بالاخره یکشنبه شد و روز مهمونی فرا رسید
کراوات مشکیم توی جعبش بود و فندک مشکیم با طرح اژدها کنارش.
رو صندلی نشسته بودم و زل زده بودم بهشون
تو همین لحظه لارای دیوانه وارد شد
با قدمای خیلی تند و شاکی اومد نشست رو صندلی جلوم
یه پلک آروم زدم و نگامو دادم بهش اون خیلی عصبی بود ولی من خیلی ریلکس
آروم با صدای بمی گفتم
+جانم؟ چیشده؟!
صداش نسبتا بلند بود و شاکی گفت
-یاا جئون جونگ کوک...اصن حسابت دست خودته؟ تا همین چند وقت پیش عین بدبخت بیچاره ها چپیده بودی تو اتاقت تا بخشیدمت رفتی دنبال خوش گذرونی ها و منو به پشمتم حساب نمیکنی اصن ازت سر در نمیارم
ویو لارا
کوک با قیافه متعجب از جا پاشد و اومد سمتم دوتا دستشو گذاشت رو دسته صندلی و خم شد جلو صورتم
+ببینم، ناراحتی چون بهت توجهی نکردم؟
یه لحظه به خودم اومدم. چرا اومدم اینجا و این چرت و پرتارو گفتم. حس میکردم دارم ضایع میشم و ناگهان با داد گفتم
-نخیرم
اصن نمیدونستم دارم چی میگم خودمم تعجب میکردم
کوک یه نیخند زد و بعد اومد جلو تر و اروم تو گوشم گفت
+بیب تو خودتم اختیار خودتو نداری
دوباره یه خنده کوتاهی کرد و رفت بیرون اتاق
داشت نزدیک در میشد که خارج شد برگشتم گفتم
-هیی وایستا
استپ زد ولی نچرخید، پاشدم رفتم جلوش وایستادم
-چقد تو گاوی و من چقدر ازت متنرفمممم
اینو گفتم و با سرعت رفتم اتاقم.
ویو کوک
چون از حرفاش سر در نمی آوردم بی توجه بعد رفتنش رفتم آشپزخونه تا قهوه بریزم
ویو لارا
نشستم رو تخت و یکم فک کردم، جدی جدی تسخیر شده بودم یا عقلمو از دست دادم؟ اون حرفا چی بود زدممم واییی خاک تو سرم
مهمونی شروع شده بود و ساعت حدود هشت شب بود
لوئیس با تعجب اومد تو اتاقم
Lهیی تو نمیای پایین ؟
شاکی جواب دادم
+خیر نمیام
Lچیزی شده؟
+خیییرررر
خنده ای زد و گفت
Lاخییی فک کنم باز پریود شد
یه تیکه انداخت و سریع درو بست و رفت
رفتم جلو آیینه و یکم به موهام نگا کردم. تا کمرم بود. پاییناش موخوره داشت و گره می افتاد اومدم شونه کنم اما گره ها باز نشد
عصبی شدم و شونه رو پرت کردم و شکست.
قیچی رو برداشتم موهامو که بهتره بگم پشم رو بریدم
بعد که کلا موهامو بریدم یه لحظه دیگه به خودم اومدم و با خودم گفتم...
آیا من واقعا دیوونه شدم؟
من چمه؟
ادامه دارد...
لایک و کامنت یادتون نره و اگه از اکسپلور میاید حتما فالو کنید ♥️
۱۰.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.