عشق ارباب
پارت ۷
گفتم
+سلام
جولیا: سلام(بی اعتنا)
چه طرز برخورده
+من اتم اسمت؟؟
~باشه
+اسمت
~به تو ربطی نداره
+هااا باشه
•چرا گذاشتی اینجوری حرف بزنه
+چی بگم
•باید دعوا میکردی
+بروبابا حوصله داری
•نگو تا برات قلدری کنن
+باشه
•توهم داری بی ادب میشی
زبونم براش در اوردم که یهو اجوما گفت
علامت اجوما =
=بچه ها بدویین باید صبحونه رو درست کنین بعد برین اتاق ها رو تمیز کنین و بعد برین اشپزخونه رو تمیز کنین
•+باشه اجوما
=افرین دخترای قشنگم
هر دو خندیدیم
قلبم درد میکرد رفتم و توی کیفم نگاه کردم پولام برای خرید چند دونه کافی بود برداشتم و رفتم پیش اجوما
+اجومااا
=جانم
+من باید برم بیرون میتونم
=چرا
+یکم مریض شدم باید دارو بخرم
=بزار به ارباب بگم بعد زود برو وبیا باشه
+باشه
اجوما رفت منتظر بودم که یهو اون دختر تازه وارده اومد و یه دفعه پولم کشید از دستم
~بزار ببینم چقدر پول داری
+بده به من
~چی همین میخوای چیکار کنی
+بده به من
~نوچ
+میگم بده
رفتم جلو دستشو گرقتم که یهو موهام گرفت منم موهاشو گرفتم که جیغ کشید
اجوما اومد و گفت
#هعی هعی چتونه ول کنین
که یهو دختره شروع کرد به دروغ گفتن
~اجوما این دختره پولمو برداشته تازه الان دازه زبون درازی میکنه
=راست میگه ات
+نه اجوما به خدا من همیچین کاری نکردم
~دروغ میگه اجوما
=ات همینجا وایستا باید درباره این کارت با ارباب حرف بزنم
+اجوما اجوما من واقعا برنداشتم اون پول منو گرفته
~دروغ میگه اجوما
=حرف نباشه ات وایستا
+اجوما اجوما
که اجوما رفت و اون دختره گفت
~خوب الان تنبیه میشی و در نتیجه ادم
+مگه من چیمار کردم؟
~ربطی به این نداره مهم اینه که من ازت خوشم نیومده
+اشغال
بعد چند دقیقه اجوما اومد گفت
=برو توی اون اتاقه
با ترس و لرز رفتم توی اتاق اتاق ترسناکی بود ترسیده بودم و در نتیجه قلبم بیشتر و بیشتر درد میگرفت که یهو در باز شد و ارباب اومد تو ......
گفتم
+سلام
جولیا: سلام(بی اعتنا)
چه طرز برخورده
+من اتم اسمت؟؟
~باشه
+اسمت
~به تو ربطی نداره
+هااا باشه
•چرا گذاشتی اینجوری حرف بزنه
+چی بگم
•باید دعوا میکردی
+بروبابا حوصله داری
•نگو تا برات قلدری کنن
+باشه
•توهم داری بی ادب میشی
زبونم براش در اوردم که یهو اجوما گفت
علامت اجوما =
=بچه ها بدویین باید صبحونه رو درست کنین بعد برین اتاق ها رو تمیز کنین و بعد برین اشپزخونه رو تمیز کنین
•+باشه اجوما
=افرین دخترای قشنگم
هر دو خندیدیم
قلبم درد میکرد رفتم و توی کیفم نگاه کردم پولام برای خرید چند دونه کافی بود برداشتم و رفتم پیش اجوما
+اجومااا
=جانم
+من باید برم بیرون میتونم
=چرا
+یکم مریض شدم باید دارو بخرم
=بزار به ارباب بگم بعد زود برو وبیا باشه
+باشه
اجوما رفت منتظر بودم که یهو اون دختر تازه وارده اومد و یه دفعه پولم کشید از دستم
~بزار ببینم چقدر پول داری
+بده به من
~چی همین میخوای چیکار کنی
+بده به من
~نوچ
+میگم بده
رفتم جلو دستشو گرقتم که یهو موهام گرفت منم موهاشو گرفتم که جیغ کشید
اجوما اومد و گفت
#هعی هعی چتونه ول کنین
که یهو دختره شروع کرد به دروغ گفتن
~اجوما این دختره پولمو برداشته تازه الان دازه زبون درازی میکنه
=راست میگه ات
+نه اجوما به خدا من همیچین کاری نکردم
~دروغ میگه اجوما
=ات همینجا وایستا باید درباره این کارت با ارباب حرف بزنم
+اجوما اجوما من واقعا برنداشتم اون پول منو گرفته
~دروغ میگه اجوما
=حرف نباشه ات وایستا
+اجوما اجوما
که اجوما رفت و اون دختره گفت
~خوب الان تنبیه میشی و در نتیجه ادم
+مگه من چیمار کردم؟
~ربطی به این نداره مهم اینه که من ازت خوشم نیومده
+اشغال
بعد چند دقیقه اجوما اومد گفت
=برو توی اون اتاقه
با ترس و لرز رفتم توی اتاق اتاق ترسناکی بود ترسیده بودم و در نتیجه قلبم بیشتر و بیشتر درد میگرفت که یهو در باز شد و ارباب اومد تو ......
۸.۷k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.