فیک کوک(پرستار بچه) پارت 1
امروز واقعا خسته شدم از بس که دنبال این بچه دوییدم 😩 خب بزارید خودمو معرفی کنم... من لیا پرستار بچه هستم و این اولین روز کاریمه الان میفهمم بچه ها چقد رو مخن از صبح 2 ساعته دارم میدوم دنبالش!
کیم دو : ولی من سوشی میخواممم (با جیغ و داد)
لیا : یه لحظه وایسا پاهام درد میکنه
کیم دو : سوشی داری؟؟
لیا: نه ندارم ولی بستنی فروشی رو رد کردیم وایسا برم برات دو تا بستنی بخرم شکلاتی یا توت فرنگی؟
کیم دو : هیچ کدوم من امروز 6 تا بستنی خوردم برا سوشی بخر
لیا : نمیتونم چون تو به سوشی حساسیت داری
کیم دو: خب که چی؟
(کیم دو وایساد و لیا هم وایساد و تند تند نفس میزد)
لیا: چه عجب وایسادی! خسته شدی بالاخره؟ (با پوزخند)
نه خسته نشدم ولی این مغازه کلییی سوشی داره
وااای نه الان میخوره همشو
یکی یکی میکرد تو دهنش تا رسیدم بهش 4 تا سوشی خورده بود
بغلش کردم ببرمش خونه دیدم تکون نمیخوره .....
کیم دو : ولی من سوشی میخواممم (با جیغ و داد)
لیا : یه لحظه وایسا پاهام درد میکنه
کیم دو : سوشی داری؟؟
لیا: نه ندارم ولی بستنی فروشی رو رد کردیم وایسا برم برات دو تا بستنی بخرم شکلاتی یا توت فرنگی؟
کیم دو : هیچ کدوم من امروز 6 تا بستنی خوردم برا سوشی بخر
لیا : نمیتونم چون تو به سوشی حساسیت داری
کیم دو: خب که چی؟
(کیم دو وایساد و لیا هم وایساد و تند تند نفس میزد)
لیا: چه عجب وایسادی! خسته شدی بالاخره؟ (با پوزخند)
نه خسته نشدم ولی این مغازه کلییی سوشی داره
وااای نه الان میخوره همشو
یکی یکی میکرد تو دهنش تا رسیدم بهش 4 تا سوشی خورده بود
بغلش کردم ببرمش خونه دیدم تکون نمیخوره .....
۵۴.۱k
۰۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.