p15
رفت کیمچی اورد و داشتیم میخوردیم که
ات: میگم الان جیدمو پیدا کردن؟
ته: نمیدونم... میخوای بری ببینی؟
ات: اره
ته: دنبالم بیا
ات: باشه
رفتم دنبالش
ته: این در به پشت بوم میرسه... بریم
ات: باشه
با تهیونگ رفتیم بالا که رسیدیم پشتبوم
تهیونگ: جسدت اونجاست... هنوز پیداش نکردن
ات: ...
ته: چرا ساکتی
ات: دیدن جسدم از اینجا خیلی یجوریه
ته: درک می کنم (خنده)
نشستم اونجا هنوز دو دقیقه نشده بود که یه ماشین جلو دانشگاه وایستاد که دیدم اقای سارام از ماشین پیاده شد
سارام ویو *
رسیدم دانشگاه وقتی رفتم داخل با چیزی که دیدم خوشکم زد... اون جسد خونی ات بود... یعنی... نکنه... کار تهیونگ باشه؟ لعنتییی(پشماتووون.... الان میفهمین از کجا همو میشناسن) زود رفتم سمت ات
سارام: لعنتی.... ات... ااتتت... خواهش می کنم بیدار شووو
زود گوشیمو ورداشنم و زنگ زدم امبولانس و خودم رفتم تو ساختمون
ات ویو
ات: چرا اومد تو ساختمون؟
ته: میفهمی... بیا برگردیم
ات: ب.. باشه
رفتیم پایین تو اتاق
ات: نگفتی چرا...
که صدای باز شدن در اومد
ته: فکر کنم جواب سوالتو الان میفهمی
ات: چی؟
سارام: هی... تو با اون چیک... ات... تو.. تو اینجا... اما... یعنی...
ته: درسته.... اون خودش اینکارو کرد
ات: اینجا چخبره؟
سارام: من...
ته: خودم میگم... اون برادرمه و بعد ازمن این اتفاق براش افتاد اما قبل از اینکه جسدشو پیدا کنن قایمش کردو مثل همیشه به زندگی ادامه داد
ات: باورم نمیشه... اما چرا بال نداره؟
سارام: خودم جواب میدم چون...
ته: نمیخواد با دوست دختر من حرف بزنی... یه دارو مصرف میکنه که بال هاش ناپدید شن و فقط دوازده ساعت اثر میکنه
سارام: البته من میتونم ذهن ادما رو هم بخونم
ات ذهن من چی؟
سارام: قبلا اره ولی الان که توعم... هعی نه
ته: گفتم با دوست دختر من حرف نزن
سارام: یعنی چی؟ مگه اون...
ته: اره الانم برو امبولانس اومد دنبالت میگرده
سارام: ایش... باشه
سارام رفتو منو تهیونگ تنها موندیم
ات: الان یعنی اون برادرته؟
ته: اوهوم
ات: بعد هر دو تبدیل شدین؟
ته: اره...من و اون مثل تو خیلی کنجکاو و ماجراجو بودیم بعد یکی مثل الان خودمونو پیدا کردیم و اون اینکارو باهامون کرد
ات: اها... جالبه... و میشه انقدر نگی دوست دخترم
ته: هستی دیگه... پس چی بگم مثلا بیبی گرل خوبه؟
ات: چی؟(خنده)
ته:(خنده) پس خوبه... بیبی گرل
ات: میشه به برادرت بگی ببینه جی هون میره مراسم ختمم یا نه
ته: معلومه که میره دوستته... چرا اینو میگی؟
ات: چون یبار گفت اگه مردم نمیاد مراسم ختمم
ته:(خنده)
ات: وقتی میخندی خیلی خوشگل میشی
ته: توعم هر کاری میکنی خوشگلی
ات:(لبخند)
تهیونگ: یچیزی رو صورتته
ات: چی؟
ته: بزار تمیزش کنم
اومد سمتمو لبامو بوسید
ته: اینطوری بهتره
گردنشو گرفتمو منم لباشو بوسیدم
ادامه دارد
شرط
۱۱ لایک
۸ کامنت
ات: میگم الان جیدمو پیدا کردن؟
ته: نمیدونم... میخوای بری ببینی؟
ات: اره
ته: دنبالم بیا
ات: باشه
رفتم دنبالش
ته: این در به پشت بوم میرسه... بریم
ات: باشه
با تهیونگ رفتیم بالا که رسیدیم پشتبوم
تهیونگ: جسدت اونجاست... هنوز پیداش نکردن
ات: ...
ته: چرا ساکتی
ات: دیدن جسدم از اینجا خیلی یجوریه
ته: درک می کنم (خنده)
نشستم اونجا هنوز دو دقیقه نشده بود که یه ماشین جلو دانشگاه وایستاد که دیدم اقای سارام از ماشین پیاده شد
سارام ویو *
رسیدم دانشگاه وقتی رفتم داخل با چیزی که دیدم خوشکم زد... اون جسد خونی ات بود... یعنی... نکنه... کار تهیونگ باشه؟ لعنتییی(پشماتووون.... الان میفهمین از کجا همو میشناسن) زود رفتم سمت ات
سارام: لعنتی.... ات... ااتتت... خواهش می کنم بیدار شووو
زود گوشیمو ورداشنم و زنگ زدم امبولانس و خودم رفتم تو ساختمون
ات ویو
ات: چرا اومد تو ساختمون؟
ته: میفهمی... بیا برگردیم
ات: ب.. باشه
رفتیم پایین تو اتاق
ات: نگفتی چرا...
که صدای باز شدن در اومد
ته: فکر کنم جواب سوالتو الان میفهمی
ات: چی؟
سارام: هی... تو با اون چیک... ات... تو.. تو اینجا... اما... یعنی...
ته: درسته.... اون خودش اینکارو کرد
ات: اینجا چخبره؟
سارام: من...
ته: خودم میگم... اون برادرمه و بعد ازمن این اتفاق براش افتاد اما قبل از اینکه جسدشو پیدا کنن قایمش کردو مثل همیشه به زندگی ادامه داد
ات: باورم نمیشه... اما چرا بال نداره؟
سارام: خودم جواب میدم چون...
ته: نمیخواد با دوست دختر من حرف بزنی... یه دارو مصرف میکنه که بال هاش ناپدید شن و فقط دوازده ساعت اثر میکنه
سارام: البته من میتونم ذهن ادما رو هم بخونم
ات ذهن من چی؟
سارام: قبلا اره ولی الان که توعم... هعی نه
ته: گفتم با دوست دختر من حرف نزن
سارام: یعنی چی؟ مگه اون...
ته: اره الانم برو امبولانس اومد دنبالت میگرده
سارام: ایش... باشه
سارام رفتو منو تهیونگ تنها موندیم
ات: الان یعنی اون برادرته؟
ته: اوهوم
ات: بعد هر دو تبدیل شدین؟
ته: اره...من و اون مثل تو خیلی کنجکاو و ماجراجو بودیم بعد یکی مثل الان خودمونو پیدا کردیم و اون اینکارو باهامون کرد
ات: اها... جالبه... و میشه انقدر نگی دوست دخترم
ته: هستی دیگه... پس چی بگم مثلا بیبی گرل خوبه؟
ات: چی؟(خنده)
ته:(خنده) پس خوبه... بیبی گرل
ات: میشه به برادرت بگی ببینه جی هون میره مراسم ختمم یا نه
ته: معلومه که میره دوستته... چرا اینو میگی؟
ات: چون یبار گفت اگه مردم نمیاد مراسم ختمم
ته:(خنده)
ات: وقتی میخندی خیلی خوشگل میشی
ته: توعم هر کاری میکنی خوشگلی
ات:(لبخند)
تهیونگ: یچیزی رو صورتته
ات: چی؟
ته: بزار تمیزش کنم
اومد سمتمو لبامو بوسید
ته: اینطوری بهتره
گردنشو گرفتمو منم لباشو بوسیدم
ادامه دارد
شرط
۱۱ لایک
۸ کامنت
۲۳.۳k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.