★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 9
یونآ: داری به جونگکوک فکر میکنی
چآیون: ارع....نه چیزه
یونآ: هاااااااااا میدونستم (خوشحال)
چآیون: وای بدبخت شدیم
یونآ: توضیح بده (ذوق)
همچیو برای یونآ تعریف کردم گفت👇🏻
یونآ: دختر این جونگکوک چقدر برات میمیره
چآیون: ببند دهنتو
یونآ: خو منو داداشت همدیگرو وای چرا دارم میگم
چآیون: هااااااااااااااااا میدونستم (خوشحال)
یونآ: نه نه نه
چآیون: بگو همچیو بگووووووووو
یونآ همچیو برام تعریف کرد منم خیلی خوشحال شدم
رفتیم خونه دیدیم هیچ کسی تو خونه نیست
که یونآ بهم گفت 👇🏻
یونآ: من برم کار دارم
چآیون: باشه عزیزم مواظب خودت باش
جیمین: وایسا یونآ من برسونمت
یونآ: باشه عشقم
چآیون: چه رومانتیک
جیمین _ یونآ:(لبخند)
جیمین و یونآ رفتن منم داشتم وسایلا رو جمع میکردم که یکی از پشت منو بغل کرد از ترس زدمش که دیدم جونگکوکه بهش گفتم👇🏻
چآیون: هاااااا خیلی ببخشید
جونگکوک: دختر تو چقدر دستت قویه
چآیون: وای ببخشید
جونگکوک: مثل اینکه باید تنبیهت کنم
چآیون: چه تنبیهی
جونگکوک: هنوز بوسم نکردی (سکسی)
چآیون: الان کار دارم
جونگکوک:(بغلش کرد)
چآیون: چه کار میکنی (خجالتی)
جونگکوک: میخوام کار نصفه رو تمام کنم
جونگکوک لباسشو دراورد و موهامو باز کرد دستشو گذاشت روی کمرم بهم نگاه کرد و منو بو.سید
۵ دقیقه بعد
جونگکوک همینجوری به کارش داشت ادامه میداد بهش گفتم 👇🏻
چآیون: خسته شدم بسه
جونگکوک: نمیشه بیب
چآیون: ولم کن دیگه
جونگکوک: نمیشه بیب میخوام یه شب کاملو باهات بگذرونم
چآیون: عشقم بسه
جونگکوک: قربونت صدقم برو تا ولت کنم
چآیون: عشقم نفسم زندگیم شیرینم عسلم
جونگکوک: یه ماچ دیگه بده ولت کنم
چآیون: باشه (بوسش کرد)
وقتی کارمون تموم شد یه دفع حالم بد شد رفتم دستشویی بالا اوردم
★پارت بعدی رو میزارم که لایک کنید★
#بی_تی_اس #جونگکوک #فیک #داستان
#فیک_از_جونگکوک
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 9
یونآ: داری به جونگکوک فکر میکنی
چآیون: ارع....نه چیزه
یونآ: هاااااااااا میدونستم (خوشحال)
چآیون: وای بدبخت شدیم
یونآ: توضیح بده (ذوق)
همچیو برای یونآ تعریف کردم گفت👇🏻
یونآ: دختر این جونگکوک چقدر برات میمیره
چآیون: ببند دهنتو
یونآ: خو منو داداشت همدیگرو وای چرا دارم میگم
چآیون: هااااااااااااااااا میدونستم (خوشحال)
یونآ: نه نه نه
چآیون: بگو همچیو بگووووووووو
یونآ همچیو برام تعریف کرد منم خیلی خوشحال شدم
رفتیم خونه دیدیم هیچ کسی تو خونه نیست
که یونآ بهم گفت 👇🏻
یونآ: من برم کار دارم
چآیون: باشه عزیزم مواظب خودت باش
جیمین: وایسا یونآ من برسونمت
یونآ: باشه عشقم
چآیون: چه رومانتیک
جیمین _ یونآ:(لبخند)
جیمین و یونآ رفتن منم داشتم وسایلا رو جمع میکردم که یکی از پشت منو بغل کرد از ترس زدمش که دیدم جونگکوکه بهش گفتم👇🏻
چآیون: هاااااا خیلی ببخشید
جونگکوک: دختر تو چقدر دستت قویه
چآیون: وای ببخشید
جونگکوک: مثل اینکه باید تنبیهت کنم
چآیون: چه تنبیهی
جونگکوک: هنوز بوسم نکردی (سکسی)
چآیون: الان کار دارم
جونگکوک:(بغلش کرد)
چآیون: چه کار میکنی (خجالتی)
جونگکوک: میخوام کار نصفه رو تمام کنم
جونگکوک لباسشو دراورد و موهامو باز کرد دستشو گذاشت روی کمرم بهم نگاه کرد و منو بو.سید
۵ دقیقه بعد
جونگکوک همینجوری به کارش داشت ادامه میداد بهش گفتم 👇🏻
چآیون: خسته شدم بسه
جونگکوک: نمیشه بیب
چآیون: ولم کن دیگه
جونگکوک: نمیشه بیب میخوام یه شب کاملو باهات بگذرونم
چآیون: عشقم بسه
جونگکوک: قربونت صدقم برو تا ولت کنم
چآیون: عشقم نفسم زندگیم شیرینم عسلم
جونگکوک: یه ماچ دیگه بده ولت کنم
چآیون: باشه (بوسش کرد)
وقتی کارمون تموم شد یه دفع حالم بد شد رفتم دستشویی بالا اوردم
★پارت بعدی رو میزارم که لایک کنید★
#بی_تی_اس #جونگکوک #فیک #داستان
#فیک_از_جونگکوک
۱۲.۹k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.