سیاه سفید قلبم
part:9
-باشه فقط یه لوکیشن بفرس واسم
=باشــــــــه
وقتی قطع کرد بدونه اینکه با کیانا خدافظی کنم سمت موتورم حرکت کردم که صدای سیاوش اومد
=طوفان بود
به سمتش برگشتم که ادامه داد
=آخه قبل از مسابقه به من زنگ زد گفت خودش بهت میگه بعد اینکه اگه میخای بری کافه منم باهات میام
-ععه به توام زنگ زده .
=اره
-خوبه
=من با موتور خودم میام
-باشه. بیا بریم که تو ک. و. ن. ه این طوفان بزنم پدرسگ و
=نه گناس بچه
به سمت موتور حرکت کردیم کلاه کاسکتمو سر کردم سوار موتور شدم
__________________________________
وقتی رسیدیم کلاه کاسکتمو با یه کلاه سفید عوض کردم و با هودیه سفید که قبل سوار شدن پوشیده بودم در هر صورت باید حجاب اسلامی رو رعایت کنیم خوب. سیاوش هنوز نیومده بود پس باید من منتظر اون گودزیلا باشم
هوفــ اینم انگار از پره قــو گرفتنش انگار نه من اینجا منتظرشم بیشعور بعداز اندی سال اومد
_بلاخره اومدی شما میزاشتی سال دیگه میومدی بهتر نبود
=چقد حرف میکنی تو بچه
_بچه عمته ها
=باشـــه بابا بیا بریم تا دوباره دعوا نشده
پشت پلکی نازک کردم و به سمت در ورودی کافه ای که طوفان ادرسشو داده بود حرکت کردم وقتی وارد شدیم پرنده تو کافه پر نمیزد متعجب به سمت سیا برگشتم و لب زدم
_سیا چرا کسی اینجا نیس
اونم متعجب به سمتم برگشت و لب زد
-باشه فقط یه لوکیشن بفرس واسم
=باشــــــــه
وقتی قطع کرد بدونه اینکه با کیانا خدافظی کنم سمت موتورم حرکت کردم که صدای سیاوش اومد
=طوفان بود
به سمتش برگشتم که ادامه داد
=آخه قبل از مسابقه به من زنگ زد گفت خودش بهت میگه بعد اینکه اگه میخای بری کافه منم باهات میام
-ععه به توام زنگ زده .
=اره
-خوبه
=من با موتور خودم میام
-باشه. بیا بریم که تو ک. و. ن. ه این طوفان بزنم پدرسگ و
=نه گناس بچه
به سمت موتور حرکت کردیم کلاه کاسکتمو سر کردم سوار موتور شدم
__________________________________
وقتی رسیدیم کلاه کاسکتمو با یه کلاه سفید عوض کردم و با هودیه سفید که قبل سوار شدن پوشیده بودم در هر صورت باید حجاب اسلامی رو رعایت کنیم خوب. سیاوش هنوز نیومده بود پس باید من منتظر اون گودزیلا باشم
هوفــ اینم انگار از پره قــو گرفتنش انگار نه من اینجا منتظرشم بیشعور بعداز اندی سال اومد
_بلاخره اومدی شما میزاشتی سال دیگه میومدی بهتر نبود
=چقد حرف میکنی تو بچه
_بچه عمته ها
=باشـــه بابا بیا بریم تا دوباره دعوا نشده
پشت پلکی نازک کردم و به سمت در ورودی کافه ای که طوفان ادرسشو داده بود حرکت کردم وقتی وارد شدیم پرنده تو کافه پر نمیزد متعجب به سمت سیا برگشتم و لب زدم
_سیا چرا کسی اینجا نیس
اونم متعجب به سمتم برگشت و لب زد
۳.۰k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.