چشمانم برق میزند ،
چشمانم برق میزند ،
نامت را که ادا میکنم .
بیچاره قلبم به تپش میفتد
برای این دوری اجباری .
بغض به نظاره می نشیند
برای جوشش اشک از چشمانم
که تقلا می کند برای فرو افتادن .
و دوستت دارم زمزمه وار می شود
روی لب هایم .
این حس همیشگی ست
رژه میرود توی سرم .
میدانی شبیه سرباز ی شده ام که
در راه داشتنت
مهر همیشه اضافه به خدمت
خورده به پیشانی اش...
نامت را که ادا میکنم .
بیچاره قلبم به تپش میفتد
برای این دوری اجباری .
بغض به نظاره می نشیند
برای جوشش اشک از چشمانم
که تقلا می کند برای فرو افتادن .
و دوستت دارم زمزمه وار می شود
روی لب هایم .
این حس همیشگی ست
رژه میرود توی سرم .
میدانی شبیه سرباز ی شده ام که
در راه داشتنت
مهر همیشه اضافه به خدمت
خورده به پیشانی اش...
۵.۸k
۳۰ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.