وقتی دزدیده میشی اما... فیک جونگکوک

پارت:37
خواستم به بچه شیر بدم که
-تهیونگ نمیخای بری بیرون
×نه کجا برم
با حرص بهش نگاه کردم
×باشه حرص نخور شیرت خشک میشه
-تهیونگ
×باشه رفتم رفتم
بعد از اینکه بچه شیرش رو خورد کسی در اتاق رو زد
-تهیونگ
×بله
-کی میریم خونه
×الان داشتم با دکتر حرف میزدم گفت اگر حالت خوبه میتونیم همین الان بریم
-باشه میشه بیای بشینی ی لحظه
تهیونگ اومد و پیشم نشست
-درمورد اسم برای بچه کانگ هو اسم قشنگیه به نظر من
×قشنگه اما
-اما چی؟
×جونگکوک از اسم می یونگ خوشش میومد یعنی تا جایی ک من یادمه
-واقعا
×اره
-اسم قشنگیه پس اسمشو میازم می یونگ
تهیونک لبخندی زد و بلند شد
×میرم کارای ترخیص رو انجام بدم
و از اتاق رفت بیرون
دو ماه بعد
-بخواب دیگه مامانی چی شده قشنگم اخه تهیونگ الان وقت رفتنت بود(رفته سر کار
بچه همینجوری گریه میکرد داشتم دیوونه میشدم
بچه رو گذاشتم سر جاش تا برم و براش شیر درست کنم و بیام
وقتی دیدم یهو صدای گریش قطع شد ترسیدم و سریع رفتم توی اتاقش
اما دیدم ی نفر بغلش کرده
-تو کی هستی
وقتی برگشت
-ج جونگکوک....ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #تهیونگ #بی_تی_اس