پارت بیست و چهارم

نوشین با ساناز بود میمونا اینا باعث شدن به این روز بیوفتم ایششششش صبر کن اخه این دو تا رو من دوباره میبینم یه بلایی سر اینا بیارم که پرنده ها از گریه برینن روشون
چند دقیقه بعد سورن و مهراد با نایلونایی که توش غذا بود برگشتن غذا ها رو گذاشتن صندوق بعد سوار ماشین شدن سورن ماشین و روشن کرد راه افتاد از مهراد پرسیدم چرا انقدر غذا خریدی
مهراد:رامینینا هم میخوان بیان
من:جون من
مهراد:به جون تو
من:ایششششش گمشو
مهراد:سبزی گندیده
من: جیغغغغغغغغ اه مهراد صد دفعه گفتم به من اینطوری نگو چرا اذیت میکنیییییییی
بعد شروع کردم به کشیدن موهاش
مهراد:ااا نکن ور پریده کچلم کردی
من:تا تو باشی به من اونطوری نگی
سورنم از اول داشت به کل کل ما میخندید
موهای مهراد و ول کردم تکیه دادم به صندلی ماشین
من:بعدا حسابتو میرسم مهراد خان
مهراد چپ چپ نگاهم کرد به این حرکتش خندیدم چشمم به سورن افتاد که داشت از اینه نگاهم میکرد میخواست یکم کرم بریزم یه بوس از همونجا براش فرستادم
بریم پارت بعددددددد