فیک جونگ کوک پارت ۵۷ (معشوقه)
ا.ت:یاااا کوک نگو دیشبو یادم نیار.
کوک:کوچولوی کیوت خجالت نکش!
ا.ت:پاشو سریع بریم بیرون تا تهیونگ بیدار نشده الان همچی رو میفهمه.
کوک:بزار بفهمه که بدونه که صاحب تو کیه و بدونه که نباید زن منو بغل کنه!
ا.ت:یاااا کوک زن چیه!
کوک:انگار یادت رفت من دیشب تورو زن کردم الان دیگه زن منی!(نیشخند)
ا.ت:یاااا هیچم به این چیزا نیس.
کوک:هستتتت
ا.ت:نیستتتت
کوک:هستتت
ا.ت:نیستتتتتتتتتت
کوک:یااا ا.ت چرا داد میزنی بیا بریم دیگه بسه.
ا.ت:باشه بریم.
سریع رفتیم پایین تهیونگ هنوز خواب بود.جونگ کوک رفت تو اتاقش....
ویو کوک
تهیونگ هنوز خواب بود رفتم تو اتاقش و یهو پریدم روش.
تهیونگ:چی شدهههههه(وحشت زده)
جونگ کوک:زنت اومدههههه
تهیونگ:زنم!وایییی چرا زودتر نگفتی!
جونگ کوک:🤣
تهیونگ:به چی میخندی؟ 😐
جونگ کوک:تو که...اصلا زن...نداری!(خنده فراوان)
تهیونگ:عهههه راست میگیاااا🤣
انقد خندیدیم که دل درد گرفته بدیم بودیم یهو دیدم ا.ت طوری که پنگوئنی راه میرفت اومد تو اتاق.
ا.ت:پاشین بیایین پایین صبحونه رو آماده کردم.
یهو خندم دوبرابر شد و حس کردم الانه که از خنده پاره شم.
ا.ت:به چی میخندی؟
کوک:🤣🤣
ا.ت:زهر مار😑به چی میخندی؟
کوک:تو برو ماهم الان میاییم پنگوئن کوچولو.
فک کنم دیشب بدجوری جر خورده که اینجور راه میره ولی من که دیشب مثلا باهاش خیلی آروم رفتار کردم.
ا.ت:ایشششش مگه من پنگوئنم!پنگوئن هم زشته هم چاقه!
کوک:ولی کیوته و راه رفتنش مثل ت.....
یهو زدم تو دهنم که تهیونگ برگشت سمتم و سوالی نگام کرد.
تهیونگ:ا.ت یکم راه برو.
ا.ت:اممم...چیزه...چرا راه برم اصلا نمیخوام دوست دارم بشینم.
فهمیدم که الانه که ا.ت لو بره یهو دستمو دور گردن تهیونگ حلقه کردم و انداختمش رو تخت بعد به ا.ت اشاره کردم تا وقت داره فرار کنه.اونم سریع رفت پایین.
تهیونگ:یاااا چیکار میکنی جونگ کوک خفه شدم.
جونگ کوک:هیچی فقط بهترین دوستمو له میکنم.😁
تهیونگ:الان بهترین دوستتم موقعی که کار داری زیر دستتم🤨
جونگ کوک:بیخیال بیا بریم ا.ت منتظره.
تهیونگ :اوکی بریم.
جونگ کوک:راستی من امروز باهات نمیام سرکار میخوام با ا.ت برم بیرون.
تهیونگ:باشه خودم تنهایی کارارو درست میکنم.
جونگ کوک:تو چقد خوبی داداش.
تهیونگ:خیله خب لوس نشو.
جونگ کوک:خودت که میدونی من فقط با تو انقد خوب رفتار میکنم پس کاری نکن که پشیمون شم.(جدی)
تهیونگ:عهههه پس ا.ت جونت چی تو اصلا تاحالا با من بیرون نیومدی بعد میخوای اونو ببری بیرون!
جونگ کوک:آهااااا پس هیونگ من حسودی میکنهههههه😄
تهیونگ:نخیر اصلا کی بخاطر تو حسودی میکنه؟
کوک:همه منو میخوان.
تهیونگ:نچ نچ تو هم دست جین رو از پشت بستی.
کوک:خوب شد یادم انداختی به بقیه هم بگو که من نمیام.
تهیونگ:اوکی بریم.......
کوک:کوچولوی کیوت خجالت نکش!
ا.ت:پاشو سریع بریم بیرون تا تهیونگ بیدار نشده الان همچی رو میفهمه.
کوک:بزار بفهمه که بدونه که صاحب تو کیه و بدونه که نباید زن منو بغل کنه!
ا.ت:یاااا کوک زن چیه!
کوک:انگار یادت رفت من دیشب تورو زن کردم الان دیگه زن منی!(نیشخند)
ا.ت:یاااا هیچم به این چیزا نیس.
کوک:هستتتت
ا.ت:نیستتتت
کوک:هستتت
ا.ت:نیستتتتتتتتتت
کوک:یااا ا.ت چرا داد میزنی بیا بریم دیگه بسه.
ا.ت:باشه بریم.
سریع رفتیم پایین تهیونگ هنوز خواب بود.جونگ کوک رفت تو اتاقش....
ویو کوک
تهیونگ هنوز خواب بود رفتم تو اتاقش و یهو پریدم روش.
تهیونگ:چی شدهههههه(وحشت زده)
جونگ کوک:زنت اومدههههه
تهیونگ:زنم!وایییی چرا زودتر نگفتی!
جونگ کوک:🤣
تهیونگ:به چی میخندی؟ 😐
جونگ کوک:تو که...اصلا زن...نداری!(خنده فراوان)
تهیونگ:عهههه راست میگیاااا🤣
انقد خندیدیم که دل درد گرفته بدیم بودیم یهو دیدم ا.ت طوری که پنگوئنی راه میرفت اومد تو اتاق.
ا.ت:پاشین بیایین پایین صبحونه رو آماده کردم.
یهو خندم دوبرابر شد و حس کردم الانه که از خنده پاره شم.
ا.ت:به چی میخندی؟
کوک:🤣🤣
ا.ت:زهر مار😑به چی میخندی؟
کوک:تو برو ماهم الان میاییم پنگوئن کوچولو.
فک کنم دیشب بدجوری جر خورده که اینجور راه میره ولی من که دیشب مثلا باهاش خیلی آروم رفتار کردم.
ا.ت:ایشششش مگه من پنگوئنم!پنگوئن هم زشته هم چاقه!
کوک:ولی کیوته و راه رفتنش مثل ت.....
یهو زدم تو دهنم که تهیونگ برگشت سمتم و سوالی نگام کرد.
تهیونگ:ا.ت یکم راه برو.
ا.ت:اممم...چیزه...چرا راه برم اصلا نمیخوام دوست دارم بشینم.
فهمیدم که الانه که ا.ت لو بره یهو دستمو دور گردن تهیونگ حلقه کردم و انداختمش رو تخت بعد به ا.ت اشاره کردم تا وقت داره فرار کنه.اونم سریع رفت پایین.
تهیونگ:یاااا چیکار میکنی جونگ کوک خفه شدم.
جونگ کوک:هیچی فقط بهترین دوستمو له میکنم.😁
تهیونگ:الان بهترین دوستتم موقعی که کار داری زیر دستتم🤨
جونگ کوک:بیخیال بیا بریم ا.ت منتظره.
تهیونگ :اوکی بریم.
جونگ کوک:راستی من امروز باهات نمیام سرکار میخوام با ا.ت برم بیرون.
تهیونگ:باشه خودم تنهایی کارارو درست میکنم.
جونگ کوک:تو چقد خوبی داداش.
تهیونگ:خیله خب لوس نشو.
جونگ کوک:خودت که میدونی من فقط با تو انقد خوب رفتار میکنم پس کاری نکن که پشیمون شم.(جدی)
تهیونگ:عهههه پس ا.ت جونت چی تو اصلا تاحالا با من بیرون نیومدی بعد میخوای اونو ببری بیرون!
جونگ کوک:آهااااا پس هیونگ من حسودی میکنهههههه😄
تهیونگ:نخیر اصلا کی بخاطر تو حسودی میکنه؟
کوک:همه منو میخوان.
تهیونگ:نچ نچ تو هم دست جین رو از پشت بستی.
کوک:خوب شد یادم انداختی به بقیه هم بگو که من نمیام.
تهیونگ:اوکی بریم.......
۵.۱k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.