پارت = ۳۵
تقاص دوستی
خیلی به اون خانم گفتم که درو قفل نکنه تا بتونم برم ولی بعد درو کامل باز کرد و من دیدم که ۲ تا بادیگارد دم درن ، معلوم شد که نمیزارن در باز بمونه و یا من از این در برم بیرون . دیگه حوصله دعوا و جدل پس نتیجه گرفتم ، حرف نزنم .
به ساعت نگاه کردم .
ساعت ۷:۰۰
چرا اصلا باید منتظرش میموندم ، از بین بالشت ها یکی رو برداشتم و انداختم روی زمین ، اصلا نیا به جهنم.
داشتم جا خوابمو آماده میکردم و با خودم حرف میزدم .
اصلا فکر کرده کیه ؟
تا اینکه با صدای یهویی یه نفر برگشتم .
_کسی که قرار الان به فاکت بده .(بچه ها من اینجا قسمتای اسماتشو نمیزارم ولی نوشتم اگه خواستین بهم پیام بدین برات بفرستم )
فلش بک صبح :
کل شبو با درد خودمو زدم به خواب ، نمیخواستم به بار دیگه این کارو باهام بکنه .
میتونستم ببینم بعد از سک.س و منو خوابوند و رفت روی تراس و سیگارشو روشن کرد بعد خودشو با خوردن الکل خفه کرد .
ساعت ۵:۰۰
این درد لعنتی نمیذاست بخوابم ، آروم دستشو از دور کمرم برداشتم و از روی تخت بلند شدم ، رفتم سمت کشو، لباسای من اینجا نبود ولی نمیشد که همینطور لخت باشم . چراغا خاموش بود پس بدون نگاه کردن لباس رویی رو برداشتم .
رفتم سمت حموم ، کمرم خم بود از بس دلم درد میکرد.
رفتم تو و درو آروم بستم .
لباس زیری نداشتم پس فقط اون تیشرت رو پوشیدم، خیلی بلند بود تا پایین زانوم بود ، تیشرت اون بود .
رفتم جلوی آینه وایسادم ، به خودم نگاه کردم .
+حالم از خودم بهم میخوره ، لعنتی.
قطره اشکی آروم از روی گونم رد شد .
از این ناراحت بودم که نتونستم جلوشو بگیرم ، اینکه دخترونگیمو ازم گرفت ، یا اینکه ازش حالم بهم میخوره.
با پشت دستم اشکمو پاک کردم ، نگاهم رفت سمت تیغی که توی بسته کاغذی بود الان تمومش کنم ؟
آوا بس کن باید به اما کمک کنی.
سرمو بردم پایین و شیر ابو باز کردم ، صورتمه شستم .
سرم پایین بود تا اینکه احساس کردم دستی دور کمرم حلقه شده .
سرمو آوردم بالا و به اینه نگاه کردم ، با حالت مستی و خمار سرشو به گردنم نزدیک کرد .
_آخی دارلینگم داره گریه میکنه ؟
چیزی نگفتم ، سعیم نداشتم از خودم جداش کنم چون بلایی نبود که سرم نیاورده باشه .
_از گریه خوشم نمیاد ، بس کن !!
+سر گریه کردنم باید ازت اجازه بگیرم .
دستشو پس زدم و رفتم سمت در خروجی .
ولی دستم با سرعت زیاد کشیده شد .
_سر هر چیزی باید ازم اجازه بگیری ، زبون درآوردی ، کوتاش میکنما .
+از این بدتر چی میتونه باشه ؟ برام مهم نیست .
ادامه دارد ......
خیلی به اون خانم گفتم که درو قفل نکنه تا بتونم برم ولی بعد درو کامل باز کرد و من دیدم که ۲ تا بادیگارد دم درن ، معلوم شد که نمیزارن در باز بمونه و یا من از این در برم بیرون . دیگه حوصله دعوا و جدل پس نتیجه گرفتم ، حرف نزنم .
به ساعت نگاه کردم .
ساعت ۷:۰۰
چرا اصلا باید منتظرش میموندم ، از بین بالشت ها یکی رو برداشتم و انداختم روی زمین ، اصلا نیا به جهنم.
داشتم جا خوابمو آماده میکردم و با خودم حرف میزدم .
اصلا فکر کرده کیه ؟
تا اینکه با صدای یهویی یه نفر برگشتم .
_کسی که قرار الان به فاکت بده .(بچه ها من اینجا قسمتای اسماتشو نمیزارم ولی نوشتم اگه خواستین بهم پیام بدین برات بفرستم )
فلش بک صبح :
کل شبو با درد خودمو زدم به خواب ، نمیخواستم به بار دیگه این کارو باهام بکنه .
میتونستم ببینم بعد از سک.س و منو خوابوند و رفت روی تراس و سیگارشو روشن کرد بعد خودشو با خوردن الکل خفه کرد .
ساعت ۵:۰۰
این درد لعنتی نمیذاست بخوابم ، آروم دستشو از دور کمرم برداشتم و از روی تخت بلند شدم ، رفتم سمت کشو، لباسای من اینجا نبود ولی نمیشد که همینطور لخت باشم . چراغا خاموش بود پس بدون نگاه کردن لباس رویی رو برداشتم .
رفتم سمت حموم ، کمرم خم بود از بس دلم درد میکرد.
رفتم تو و درو آروم بستم .
لباس زیری نداشتم پس فقط اون تیشرت رو پوشیدم، خیلی بلند بود تا پایین زانوم بود ، تیشرت اون بود .
رفتم جلوی آینه وایسادم ، به خودم نگاه کردم .
+حالم از خودم بهم میخوره ، لعنتی.
قطره اشکی آروم از روی گونم رد شد .
از این ناراحت بودم که نتونستم جلوشو بگیرم ، اینکه دخترونگیمو ازم گرفت ، یا اینکه ازش حالم بهم میخوره.
با پشت دستم اشکمو پاک کردم ، نگاهم رفت سمت تیغی که توی بسته کاغذی بود الان تمومش کنم ؟
آوا بس کن باید به اما کمک کنی.
سرمو بردم پایین و شیر ابو باز کردم ، صورتمه شستم .
سرم پایین بود تا اینکه احساس کردم دستی دور کمرم حلقه شده .
سرمو آوردم بالا و به اینه نگاه کردم ، با حالت مستی و خمار سرشو به گردنم نزدیک کرد .
_آخی دارلینگم داره گریه میکنه ؟
چیزی نگفتم ، سعیم نداشتم از خودم جداش کنم چون بلایی نبود که سرم نیاورده باشه .
_از گریه خوشم نمیاد ، بس کن !!
+سر گریه کردنم باید ازت اجازه بگیرم .
دستشو پس زدم و رفتم سمت در خروجی .
ولی دستم با سرعت زیاد کشیده شد .
_سر هر چیزی باید ازم اجازه بگیری ، زبون درآوردی ، کوتاش میکنما .
+از این بدتر چی میتونه باشه ؟ برام مهم نیست .
ادامه دارد ......
۲.۲k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.