فیک جونگکوک
ا/ت:خوب غذامونو بخوریم؟؟؟
بابا:بخوریم
جونگکوک:بله بله بخوریم
ادمین :وایسا منم بیام :) نصف شبی گشنم شد
ا/ت:گمشو
ادمین :سلیطه اه یکی دو قاشق دیگه :/
خوب بسه بریم سراغ فیک
کوک:خوب بابا جان من دیگه رفع زحمت میکنم
بابا:کجا بابا جان؟؟ ساعتو ببین
کوک:وای دیره خوب با ماشین میرم گاز میدم
بابا :نه نه گم میشی یه چیزیت بشه میگن ما کردیم
ا/ت:ببخشید بابای من اینطوری
بابا:چیه گم بشه بعد بگی بابا من اینطوریه
کوک:پس به اسرارتون میمونم :)
بابا :خوب من میرم بالا شما هم یه چیزی پیدا کنید
بخوابید
ا/ت:باشه
ا/ت:جونگکوک
کوک:ها
من رو کاناپه میخوابم توهم رو تختم اوک؟؟
کوک:نه تو بیا اتاق بخواب من کارت دارم
ا/ت:جونگکوک بابام میشنوه بدبخت میشم
کوک:مگه میخوام بخورمت میخوام باهات حرف بزنم
ا/ت:اها حرف اوکی بریم
کوک:ای ا/ت ساده لوح
ا/ت:خوب چیکار داشتی
کوک:میگم چیزه تو از چه چیزایی خوشت میاد
ا/ت:یعنی چی
کوک:منظورم از چه تایپ پسر خوشت میاد؟!
ا/ت:از تو اوکی خوابم میاد میخوام برم
خواستی بری که جونگکوک مانع تو شد و نذاشت
بری
کوک:بگو دیگه وگرنه یه کاری دیگه میکنمم
ا/ت :اوکی اوک من از کسایی که باهام خوب رفتار میکنن
هر چیزی که بخوام بخرم حالا من اونقدرا هم نمیخوام پل خرجی بکنن ولی یه شاخه گل برام بسه
(نه تروخدا بیا بگو برام لامبورگینی بخر... نه تروخدا بیا بگو)
گل مورد علاقم هم (وایسا بزنم گوگل بیام)
گل داوودی و گل کاملیا رو بیش تر از همه دوست دارم
از این گیاه اپارتمانی ها هم خوشم میاد :)
و از پسری که وفادار باشه از ته دلش باهام حرف بزنه
و همدیگرو از ته دل دوست داشته باشیم
یعنی خیانت نکنه باهام سرد نباشه دوست دارم همیشه
باهم باشیم اگه هم بچه دار شدیم با بچه خوب رفتار کنه
کوک:عوو خو یه سره بگو منم دیگه 😎
ا/ت:خوب باشه تموم کن من خوابم میاد میرم بخوابم
کوک تورو کشید بغلش و پیشت خوابوند
ا/ت:جونگکوک میخوای با این لباسا بخوابی
کوک:نه یه لباس میدی
ا/ت:خوب یه لحظه ولم میکنی برم از بابام بگیرم بیام
کوک:اوک اوک
رفتم از بابام یه لباس خونگی گرفتم و رفتم بدم به کوک
ا/ت:کوک بیا بگیرش
کوک:بده ممنون
ا/ت:من رفتم
کوک:کجا
ا/ت:کوک لباستو عوض کن میام
کوک:اوک نقششو فهمیده بودم پس
برو برو
ا/ت:خوب بله با بدبختی از اونا درو اومدم
رفتم رو کاناپه دراز کشیدم پتو اون گوشه رو برداشتمو
خوابیدم
کوک:رفتم پایین دیدم خوابیده
بابا :الان بهترین موقعیته
کوک:ولی... بابا جان یه اهیم میکردی ترسیدم
بابا :😂😂به طرز ارومی داشت میخندید
کوک:ولی چی بهترین موقعیته؟؟
بابا :میگم برو بغلش کن بگیر پیشت بخوابه
کوک:اووو بابا جان بلدیا
بابا:بچه جان 27 سال زندگی الکیه مگه؟؟
کوک:اوکی اوکی
ادامه دارد..
بابا:بخوریم
جونگکوک:بله بله بخوریم
ادمین :وایسا منم بیام :) نصف شبی گشنم شد
ا/ت:گمشو
ادمین :سلیطه اه یکی دو قاشق دیگه :/
خوب بسه بریم سراغ فیک
کوک:خوب بابا جان من دیگه رفع زحمت میکنم
بابا:کجا بابا جان؟؟ ساعتو ببین
کوک:وای دیره خوب با ماشین میرم گاز میدم
بابا :نه نه گم میشی یه چیزیت بشه میگن ما کردیم
ا/ت:ببخشید بابای من اینطوری
بابا:چیه گم بشه بعد بگی بابا من اینطوریه
کوک:پس به اسرارتون میمونم :)
بابا :خوب من میرم بالا شما هم یه چیزی پیدا کنید
بخوابید
ا/ت:باشه
ا/ت:جونگکوک
کوک:ها
من رو کاناپه میخوابم توهم رو تختم اوک؟؟
کوک:نه تو بیا اتاق بخواب من کارت دارم
ا/ت:جونگکوک بابام میشنوه بدبخت میشم
کوک:مگه میخوام بخورمت میخوام باهات حرف بزنم
ا/ت:اها حرف اوکی بریم
کوک:ای ا/ت ساده لوح
ا/ت:خوب چیکار داشتی
کوک:میگم چیزه تو از چه چیزایی خوشت میاد
ا/ت:یعنی چی
کوک:منظورم از چه تایپ پسر خوشت میاد؟!
ا/ت:از تو اوکی خوابم میاد میخوام برم
خواستی بری که جونگکوک مانع تو شد و نذاشت
بری
کوک:بگو دیگه وگرنه یه کاری دیگه میکنمم
ا/ت :اوکی اوک من از کسایی که باهام خوب رفتار میکنن
هر چیزی که بخوام بخرم حالا من اونقدرا هم نمیخوام پل خرجی بکنن ولی یه شاخه گل برام بسه
(نه تروخدا بیا بگو برام لامبورگینی بخر... نه تروخدا بیا بگو)
گل مورد علاقم هم (وایسا بزنم گوگل بیام)
گل داوودی و گل کاملیا رو بیش تر از همه دوست دارم
از این گیاه اپارتمانی ها هم خوشم میاد :)
و از پسری که وفادار باشه از ته دلش باهام حرف بزنه
و همدیگرو از ته دل دوست داشته باشیم
یعنی خیانت نکنه باهام سرد نباشه دوست دارم همیشه
باهم باشیم اگه هم بچه دار شدیم با بچه خوب رفتار کنه
کوک:عوو خو یه سره بگو منم دیگه 😎
ا/ت:خوب باشه تموم کن من خوابم میاد میرم بخوابم
کوک تورو کشید بغلش و پیشت خوابوند
ا/ت:جونگکوک میخوای با این لباسا بخوابی
کوک:نه یه لباس میدی
ا/ت:خوب یه لحظه ولم میکنی برم از بابام بگیرم بیام
کوک:اوک اوک
رفتم از بابام یه لباس خونگی گرفتم و رفتم بدم به کوک
ا/ت:کوک بیا بگیرش
کوک:بده ممنون
ا/ت:من رفتم
کوک:کجا
ا/ت:کوک لباستو عوض کن میام
کوک:اوک نقششو فهمیده بودم پس
برو برو
ا/ت:خوب بله با بدبختی از اونا درو اومدم
رفتم رو کاناپه دراز کشیدم پتو اون گوشه رو برداشتمو
خوابیدم
کوک:رفتم پایین دیدم خوابیده
بابا :الان بهترین موقعیته
کوک:ولی... بابا جان یه اهیم میکردی ترسیدم
بابا :😂😂به طرز ارومی داشت میخندید
کوک:ولی چی بهترین موقعیته؟؟
بابا :میگم برو بغلش کن بگیر پیشت بخوابه
کوک:اووو بابا جان بلدیا
بابا:بچه جان 27 سال زندگی الکیه مگه؟؟
کوک:اوکی اوکی
ادامه دارد..
۸.۸k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.