ارتفاع
آه ! اي قدبلند! گريه چرا؟
تو كه خودْ اشكدان من هستي
تو كه اي آخرين كمر باريك!
پرترين استكان من هستي
آه! اي قد كشيده رو به درون!
پلّكان هاي از خودت بيرون!
اگر از ارتفاع مي ترسي
از چه رو نردبان من هستي؟
تو اگر نا اميدي از همه چيز
و اگر خرد مي شوي در خويش
بخشي از پوچي جهان من و
پوكي استخوان من هستي
حرف ها! حرف هاي لعنتي ام!
اي گلويم! گلوي خط خطي ام!
مثل گوري كه مي كني در خود
تاولي در دهان من هستي
اي دو دستت به طور اجمالي!
جاي در دست هاي من خالي!
اي مرا كشته در ميانسالي!
اي كه درقصد جان من هستي!
صف به صفْ دست هاي جوهري ام
همه در صلحِ با تو كشته شدند
و كماكان تو در تمنّاي
خون همسنگران من هستي
كَفَلي تازيانه خورده شدم
شيهه ي اسب هاي مرده شدم
زير سُم هاي خود فشرده شدم
اي كه ارّابه ران من هستي!
باز طوفان گرفته ابرويت
من به طوفان پناه مي برم و
بادبان مي وزد به جانب تو
اي كه خودْ بادبان من هستي!
#حسين_صفا
تو كه خودْ اشكدان من هستي
تو كه اي آخرين كمر باريك!
پرترين استكان من هستي
آه! اي قد كشيده رو به درون!
پلّكان هاي از خودت بيرون!
اگر از ارتفاع مي ترسي
از چه رو نردبان من هستي؟
تو اگر نا اميدي از همه چيز
و اگر خرد مي شوي در خويش
بخشي از پوچي جهان من و
پوكي استخوان من هستي
حرف ها! حرف هاي لعنتي ام!
اي گلويم! گلوي خط خطي ام!
مثل گوري كه مي كني در خود
تاولي در دهان من هستي
اي دو دستت به طور اجمالي!
جاي در دست هاي من خالي!
اي مرا كشته در ميانسالي!
اي كه درقصد جان من هستي!
صف به صفْ دست هاي جوهري ام
همه در صلحِ با تو كشته شدند
و كماكان تو در تمنّاي
خون همسنگران من هستي
كَفَلي تازيانه خورده شدم
شيهه ي اسب هاي مرده شدم
زير سُم هاي خود فشرده شدم
اي كه ارّابه ران من هستي!
باز طوفان گرفته ابرويت
من به طوفان پناه مي برم و
بادبان مي وزد به جانب تو
اي كه خودْ بادبان من هستي!
#حسين_صفا
۱۰.۴k
۰۵ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.