𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۵ پارت ۲۸
_دیگه تاسف فایده ای نداره....اون چمدون هارو میبینی؟میدونی برای چین؟
ته_نه نمیزارم این کارو بکنی تو نمیتونی بری
_خیلی خوبم میتونم اونوخ تو میتونی بری پیش هرکسی که دوست داری دیگه من نیستم که جلوت مانع باشم
تو جاش نشست انگار اعصابش خورد شده بود
ته_تو هیج وقت نمیتونی این کارو بکنی
_شرمنده ولی من با میدینیم هم هماهنگ کردم و قراره برم
ته_تو نمیتونی بری ا.ت
_چرا نمیتونم؟بمونم تا تو بیشتر بهم خیانت کنی؟
ته_میگم تو حال خودم نبودم لعنتی(با داد)
از زیر پتو در شدم و متقابلا تو صورتش داد زدم
_اگه تو حال خودت نبودی تو که جنبه ی نوشیدن ندازی برای چی اونقد مست میکنی؟اخه چرااا ها چراااا بری به کی بگی طرف دوست دخترشو با یک هرزه اشتباه گرفته اونم کیم تهیونگ واقعا به زبون اوردن اسمت اونم توی همچین جمله ای زشته خجالت اوره
اینو که گفتم جوش اورد اصلا نفهمیدم که کی دست کشیده و بلندش رو یک سمت صورتم فرود اومد......صورتم گزگز میکرد اما بیشتر از اون قلبم درد میکرد....
_..........ممنون بابت همه چی
ته_ا.ا.ت معذرت میخوام منو ببخش کنترلم از دستم خارج شد
_برو بیرون
ته_نمیرم منو ببخش لطفا معذرت میخوام واسه همه چیز بزار از اول شرو....
_گفتم برووووو نمیخوام ببینمت برو گمشووووو(با داد و گریه)
بغضم شکست با تمام توانم به بدبختی از اتاق بیرونش کردم درو قفل کردم و سر خورد پشت در و گریه کردم و تهیونگ پشت در داد میزد و التماس میکرد درو براش باز کنم معلوم بود توی صدای اونم بغض هست
بغضی که خودش هم برای من هم برای خودش ایجاد کرده و حالا توی این اتشی که روشن کرده جفتمون داریم میسوزیم
فردا صبح
خیلی زود بیدار شدم پشت همون در خواب رفته بودم ساعت ۵ صبح بود میخواستم تا قبل از بیدار شدن همشون بزارم برم چمدونام اماده بود بلند شدم یک استایل خیلی ساده زدم چمدونام رو برداشتم و برای اخرین بار اتاقمون رو از نظر گذروندم
_امیدوارم بدون من توی این اتاق بهت خوش بگذره مستر کیم
قفل درو رو باز کردم که در به سمت جلو هدایت شد و کسی که پشت در بود رو زمین درازکش شد
_تهیونگگگگ
با صدا زدنش به خودش اومد و بیدار شد تا منو دید بلند شد و رو به روم واستاد
ته_بالاخره بیرون اومدی؟خوبی؟
_هوم خوبم برو کنار میخوام برم
ته_ک.کجا بری؟نمیزارم جایی بری نمیتونی بری
_تهیونگ برو حوصله ندارم اعصابم رو بهم نریز به اندازه کافی دیشب بهم خوش گذشت(داره تیکه میندازه مثلا)
ته_فکر میکنی خیلی به من خوش گذشت؟
_والا به تو انگار خوش گذشته.....برو کنار
ته_واقعا تصمیم اخرت اینه؟
_اره....
ته_پس توی چشمام نگاه کن و بگو که دیگه دوستم نداری
_چرا همچین چیزیو میخوای؟
ته_تا بهم ثابت شه که دلیل قانع کننده ای برای رفتن داری
_{فکر میکنی خیلی برام اسونه.............
ته_نه نمیزارم این کارو بکنی تو نمیتونی بری
_خیلی خوبم میتونم اونوخ تو میتونی بری پیش هرکسی که دوست داری دیگه من نیستم که جلوت مانع باشم
تو جاش نشست انگار اعصابش خورد شده بود
ته_تو هیج وقت نمیتونی این کارو بکنی
_شرمنده ولی من با میدینیم هم هماهنگ کردم و قراره برم
ته_تو نمیتونی بری ا.ت
_چرا نمیتونم؟بمونم تا تو بیشتر بهم خیانت کنی؟
ته_میگم تو حال خودم نبودم لعنتی(با داد)
از زیر پتو در شدم و متقابلا تو صورتش داد زدم
_اگه تو حال خودت نبودی تو که جنبه ی نوشیدن ندازی برای چی اونقد مست میکنی؟اخه چرااا ها چراااا بری به کی بگی طرف دوست دخترشو با یک هرزه اشتباه گرفته اونم کیم تهیونگ واقعا به زبون اوردن اسمت اونم توی همچین جمله ای زشته خجالت اوره
اینو که گفتم جوش اورد اصلا نفهمیدم که کی دست کشیده و بلندش رو یک سمت صورتم فرود اومد......صورتم گزگز میکرد اما بیشتر از اون قلبم درد میکرد....
_..........ممنون بابت همه چی
ته_ا.ا.ت معذرت میخوام منو ببخش کنترلم از دستم خارج شد
_برو بیرون
ته_نمیرم منو ببخش لطفا معذرت میخوام واسه همه چیز بزار از اول شرو....
_گفتم برووووو نمیخوام ببینمت برو گمشووووو(با داد و گریه)
بغضم شکست با تمام توانم به بدبختی از اتاق بیرونش کردم درو قفل کردم و سر خورد پشت در و گریه کردم و تهیونگ پشت در داد میزد و التماس میکرد درو براش باز کنم معلوم بود توی صدای اونم بغض هست
بغضی که خودش هم برای من هم برای خودش ایجاد کرده و حالا توی این اتشی که روشن کرده جفتمون داریم میسوزیم
فردا صبح
خیلی زود بیدار شدم پشت همون در خواب رفته بودم ساعت ۵ صبح بود میخواستم تا قبل از بیدار شدن همشون بزارم برم چمدونام اماده بود بلند شدم یک استایل خیلی ساده زدم چمدونام رو برداشتم و برای اخرین بار اتاقمون رو از نظر گذروندم
_امیدوارم بدون من توی این اتاق بهت خوش بگذره مستر کیم
قفل درو رو باز کردم که در به سمت جلو هدایت شد و کسی که پشت در بود رو زمین درازکش شد
_تهیونگگگگ
با صدا زدنش به خودش اومد و بیدار شد تا منو دید بلند شد و رو به روم واستاد
ته_بالاخره بیرون اومدی؟خوبی؟
_هوم خوبم برو کنار میخوام برم
ته_ک.کجا بری؟نمیزارم جایی بری نمیتونی بری
_تهیونگ برو حوصله ندارم اعصابم رو بهم نریز به اندازه کافی دیشب بهم خوش گذشت(داره تیکه میندازه مثلا)
ته_فکر میکنی خیلی به من خوش گذشت؟
_والا به تو انگار خوش گذشته.....برو کنار
ته_واقعا تصمیم اخرت اینه؟
_اره....
ته_پس توی چشمام نگاه کن و بگو که دیگه دوستم نداری
_چرا همچین چیزیو میخوای؟
ته_تا بهم ثابت شه که دلیل قانع کننده ای برای رفتن داری
_{فکر میکنی خیلی برام اسونه.............
۳۸.۳k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.