عشق یا نفرت
پارت چهارم
کوکی: کاری میکنم اسم خودتو یادت نیاد برنجی
من:اره جون ننه ت برو ببینم کلوچه .
کوکی: میبینیم
من: میبینیم . بعد یه روز عالی و پر از هیجان رفتم خونه و درسامو خوندم دیدم ساعت که ساعت ۳ هس و سولا گفته بود ساعت ۶ زودی رفتم یه دوش گرفتم بعدش موهامو خشک کردم و رفتم جلو آیینه نشستم و آرایش خیلی ملایمی کردم و لباس ها رو پوشیدم/عکسشو میزارم/ به راننده شخصیم گفتم که منو ببره اون جای همیشگی به اونجا رسیدم دیدم که سولا و هایون هم هستن خب خوبه ؛رفتم به هشون سلام دادم دیدم جواب نمیدن انگار تو سرد خونه بودن نه پلک میزدن نه تکون میخوردن دهنشون رو ۳مترو نیم باز کرده بودن انگار دهن کرگدن بود یا حضرت مجسمه چرا تکون نمیخورن؟؟؟
از دید سولا
سولا: وایییییی ا.ت چقد خوشگل شده خوشگل بود خوشگل ترم شد وای دلم رفت
از دید هایون
هایون: ای خدایا ا.ت جرا انقدر کیوت و سکشی شده دل همه رو میبره که واییییی دارم سکته میکنم
از دید ا.ت
من:منم دیدم تکون نمیخورن یکی زدم تو گوش هر دوشون که به خودشون اومدن و به من نگاه میکردن ...وای خدایا من چمه خدایا به بزرگی خودت رحم کن
سولا و هایون : وای دختر خوشگل بودی خوشگل تر شدی
من:باشه شما هم یه لباس خوشگل پوشیدم و تموم بابا اه دخترا بیاین بریم تو این کافه رفتیم تو و هرسه تامون قهوه سفارش دادیم و نگاه های سنگین یه نفر رو رو خودم حس کردم و وقتی نگاه کردم دیدم کوکی و دوتا پسر داشتن نگاه مون میکردن یعنی داشتم سکته میکردم یعنی اون از خونه تا این کافه با اون دو تا پسر دنبالمون اومده ؟؟؟نه بابا من: دخترا هویی دخترا نگاه کنید کوکی و اون چن تا پسر تا الان دنبالمون کردن ..میبینید یا من دارم کور میشم؟؟
هایون: چییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟امکان نداره چطوری ردمون رو پیدا کردن ؟؟؟!!!
سولا:نه بابا من چشمام درست نمیبینه یعنی چی ؟؟؟
من: اهمممم باید تو مدرسه فردا حالشو بگیرم فقط تا فردا بعدش نگاه مو گرفتم و قهوه رو کوفت کردیم ...بعدش رفتم پول رو حساب کنم یه نفر دستمو گرفت وگفت خانم بفرمایید این پول رو حساب کنید
خانم گارسون:ممم بخشید آقا نسبت شما با این خانم چیه؟
کوکی: من دوست پسرشون هستم .
خانم گارسون: اهممم باشه حساب کردم ممنون که به اینجا اومدین لطفا دوباره سر بزنید
کوکی :بله حتما .
من: رفتیم عقبو تو دلم کلی به هش فحش دادم و گفتم دستمو ول کن عوضی من دوست دختر تو نیستم و نمیشم بعدش رفتم پیش دخترا و گفتم پاشین بریم
پایان پارت چهارم
لایک و کامنت یادتون نره دوستون دارم 😘😘😘😘😘
کوکی: کاری میکنم اسم خودتو یادت نیاد برنجی
من:اره جون ننه ت برو ببینم کلوچه .
کوکی: میبینیم
من: میبینیم . بعد یه روز عالی و پر از هیجان رفتم خونه و درسامو خوندم دیدم ساعت که ساعت ۳ هس و سولا گفته بود ساعت ۶ زودی رفتم یه دوش گرفتم بعدش موهامو خشک کردم و رفتم جلو آیینه نشستم و آرایش خیلی ملایمی کردم و لباس ها رو پوشیدم/عکسشو میزارم/ به راننده شخصیم گفتم که منو ببره اون جای همیشگی به اونجا رسیدم دیدم که سولا و هایون هم هستن خب خوبه ؛رفتم به هشون سلام دادم دیدم جواب نمیدن انگار تو سرد خونه بودن نه پلک میزدن نه تکون میخوردن دهنشون رو ۳مترو نیم باز کرده بودن انگار دهن کرگدن بود یا حضرت مجسمه چرا تکون نمیخورن؟؟؟
از دید سولا
سولا: وایییییی ا.ت چقد خوشگل شده خوشگل بود خوشگل ترم شد وای دلم رفت
از دید هایون
هایون: ای خدایا ا.ت جرا انقدر کیوت و سکشی شده دل همه رو میبره که واییییی دارم سکته میکنم
از دید ا.ت
من:منم دیدم تکون نمیخورن یکی زدم تو گوش هر دوشون که به خودشون اومدن و به من نگاه میکردن ...وای خدایا من چمه خدایا به بزرگی خودت رحم کن
سولا و هایون : وای دختر خوشگل بودی خوشگل تر شدی
من:باشه شما هم یه لباس خوشگل پوشیدم و تموم بابا اه دخترا بیاین بریم تو این کافه رفتیم تو و هرسه تامون قهوه سفارش دادیم و نگاه های سنگین یه نفر رو رو خودم حس کردم و وقتی نگاه کردم دیدم کوکی و دوتا پسر داشتن نگاه مون میکردن یعنی داشتم سکته میکردم یعنی اون از خونه تا این کافه با اون دو تا پسر دنبالمون اومده ؟؟؟نه بابا من: دخترا هویی دخترا نگاه کنید کوکی و اون چن تا پسر تا الان دنبالمون کردن ..میبینید یا من دارم کور میشم؟؟
هایون: چییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟امکان نداره چطوری ردمون رو پیدا کردن ؟؟؟!!!
سولا:نه بابا من چشمام درست نمیبینه یعنی چی ؟؟؟
من: اهمممم باید تو مدرسه فردا حالشو بگیرم فقط تا فردا بعدش نگاه مو گرفتم و قهوه رو کوفت کردیم ...بعدش رفتم پول رو حساب کنم یه نفر دستمو گرفت وگفت خانم بفرمایید این پول رو حساب کنید
خانم گارسون:ممم بخشید آقا نسبت شما با این خانم چیه؟
کوکی: من دوست پسرشون هستم .
خانم گارسون: اهممم باشه حساب کردم ممنون که به اینجا اومدین لطفا دوباره سر بزنید
کوکی :بله حتما .
من: رفتیم عقبو تو دلم کلی به هش فحش دادم و گفتم دستمو ول کن عوضی من دوست دختر تو نیستم و نمیشم بعدش رفتم پیش دخترا و گفتم پاشین بریم
پایان پارت چهارم
لایک و کامنت یادتون نره دوستون دارم 😘😘😘😘😘
۳۹.۲k
۰۶ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.