عشق دوست داشتنی
پارت 12
*
دخترا: بچها بیاید سر شام!
کوک: شما ها برید من یونجین رو بخوابونم بیام!
تهیونگ: خوابیده دیگه..کیوتتت
کوک: بزار خوابش عمیق شه بعد!
هانا: غذا مو تند تند خوردم و ظرفامو جمع کردم و بردم آشپزخونه ولی هنوز کوک نیومده بود..جونگکوک؟.. بیا غذاتو بخور من میخوابونمش!
کوک: هی میخوابه دوباره چشماشو باز میکنه!..
هانا: داره میخوابه دیگه..میبینی ساکته..بدش به من تو برو غداتو بخور
کوک: هانا پاهاشو دراز کرد و من یونجین رو با بالش گذاشتم رو پاهاش*
یونجین: زدن زیر گریه*
هانا: باشه باشه* بلندش کردم..از ساکش پتوش رو از ساکش با زور کشیدم و روش کشیدم * ( تو بغلم).. من میرم حیاط!
***
هانا: آروم* کوک بالشو بنداز زمین..خوابید!
کوک: بالش رو گذاشتم زمین و هانا یونجین رو خوابوند رو بالش و پتوش هم روش انداخت*
هانا: آروم خوابیده بود و با موهای بهم ریخته و حرکات های ریز پستونکش رو لب هاش خیلی کیوت شده بود*
کوک: هوفف بلاخره
هانا: من خوابوندنش ها!
می سونگ: دوتاتون خوابوندینش!
*
دخترا: بچها بیاید سر شام!
کوک: شما ها برید من یونجین رو بخوابونم بیام!
تهیونگ: خوابیده دیگه..کیوتتت
کوک: بزار خوابش عمیق شه بعد!
هانا: غذا مو تند تند خوردم و ظرفامو جمع کردم و بردم آشپزخونه ولی هنوز کوک نیومده بود..جونگکوک؟.. بیا غذاتو بخور من میخوابونمش!
کوک: هی میخوابه دوباره چشماشو باز میکنه!..
هانا: داره میخوابه دیگه..میبینی ساکته..بدش به من تو برو غداتو بخور
کوک: هانا پاهاشو دراز کرد و من یونجین رو با بالش گذاشتم رو پاهاش*
یونجین: زدن زیر گریه*
هانا: باشه باشه* بلندش کردم..از ساکش پتوش رو از ساکش با زور کشیدم و روش کشیدم * ( تو بغلم).. من میرم حیاط!
***
هانا: آروم* کوک بالشو بنداز زمین..خوابید!
کوک: بالش رو گذاشتم زمین و هانا یونجین رو خوابوند رو بالش و پتوش هم روش انداخت*
هانا: آروم خوابیده بود و با موهای بهم ریخته و حرکات های ریز پستونکش رو لب هاش خیلی کیوت شده بود*
کوک: هوفف بلاخره
هانا: من خوابوندنش ها!
می سونگ: دوتاتون خوابوندینش!
۱.۲k
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.