𝑫𝒓𝒐𝒘𝒏 𝒊𝒏 𝒎𝒚 𝒐𝒘𝒏 𝒅𝒓𝒆𝒂𝒎: ۵
𝑫𝒓𝒐𝒘𝒏 𝒊𝒏 𝒎𝒚 𝒐𝒘𝒏 𝒅𝒓𝒆𝒂𝒎: ۵
امروز جیمین خیلی سرد شده معلومه اتفاقی افتاده رفتم پیش جیمین
نامجون: چیزی شده
جیمین: نه
نامجون: جیمین چی شده
جیمین: با پدرم بحث کردم مهم نیست
نامجون: بخاطر یونگی
جیمین: اون بچشه حق نداره اتقدر بی احساس باشه نصبت بهش (با داد😐🐾)
نامجون: اروم باش پسر میدونم برات سخته اما با این کارت یونگی بهم میریزه
جیمین: میدونم دیگه خسته شد. نمیفهمم که چرا بر نمیگرده خونه
نامجون: دلایل خودشو داره مطمئنم یه روز میونش با پدرش خوب میشه
کوک: امشب بریم گیم
نامجون: فکر خوبیه
کوک اومد و دستشو گذاشت رو گردن جیمین و دور شد
جین: بنظرت چی میشه
نامجون: نمیدونم.یونگی خیلی عوض شده
.
.
ا/ت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وایییییی کار کردن واقعا سخته اما با کل کارمندا دوست شدم اما اون چرا پیش ما نیست همش فقط وسایل و میبره و میاد میره یه گوشه تنها اهنگ گوش میده . استینی بالا دادمو رفتم جلو که
∆: کجا¿
ا/ت: خوب چیزه اون اونجا تنهاست
∆:اون همش همینه کاریش نداشته باش گول قیافش رو نخور شاید اروم و خوشگل باشه اما برعکسه🙂💔از من به تو نصیحت
ا/ت: ممنون ولی همه یه نیمه خوب دارن منم کشفش میکنم😌دوباره استین بالا زدمو حرکت کردم
ا/ت: سلااااام😄
یونگی: سلام
ا/ت: خوبی?
یونگی: چی میخوای
ا/ت: 😄هیچی دیدم تنهایی اومدم پیشت
یونگی: بازم میخوام تنها باشم
ا/ت: عااا نمیشه که
یونگی:امروز روز اول کاریته دوست ندارم خرابش کنم
بعد رفت😐👊دلم خواست بزنمش
اما مهربونه😌اینم از یه خصوصیت خوبش بقیشو میزارم برای بعد
رفتم به کارم ادامه دادم دیگه شیفتم تموم شده بود برای همین به سمت خونه حرکت کردم که متوجه شدم خونه اونم از لین طرفه اسمش چی بود... اممم اها یونگی اره خودشه دویدم سمتش
ا/ت: بازم سلام
ایستاد
یونگی: تو چته¿
ا/ت: ☹️
دوباره حرکت کرد
ا/ت: هی وایسا من فقط سوال پرسیدم
یونگی: نپرس
پسره پرو ☹️
امروز جیمین خیلی سرد شده معلومه اتفاقی افتاده رفتم پیش جیمین
نامجون: چیزی شده
جیمین: نه
نامجون: جیمین چی شده
جیمین: با پدرم بحث کردم مهم نیست
نامجون: بخاطر یونگی
جیمین: اون بچشه حق نداره اتقدر بی احساس باشه نصبت بهش (با داد😐🐾)
نامجون: اروم باش پسر میدونم برات سخته اما با این کارت یونگی بهم میریزه
جیمین: میدونم دیگه خسته شد. نمیفهمم که چرا بر نمیگرده خونه
نامجون: دلایل خودشو داره مطمئنم یه روز میونش با پدرش خوب میشه
کوک: امشب بریم گیم
نامجون: فکر خوبیه
کوک اومد و دستشو گذاشت رو گردن جیمین و دور شد
جین: بنظرت چی میشه
نامجون: نمیدونم.یونگی خیلی عوض شده
.
.
ا/ت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وایییییی کار کردن واقعا سخته اما با کل کارمندا دوست شدم اما اون چرا پیش ما نیست همش فقط وسایل و میبره و میاد میره یه گوشه تنها اهنگ گوش میده . استینی بالا دادمو رفتم جلو که
∆: کجا¿
ا/ت: خوب چیزه اون اونجا تنهاست
∆:اون همش همینه کاریش نداشته باش گول قیافش رو نخور شاید اروم و خوشگل باشه اما برعکسه🙂💔از من به تو نصیحت
ا/ت: ممنون ولی همه یه نیمه خوب دارن منم کشفش میکنم😌دوباره استین بالا زدمو حرکت کردم
ا/ت: سلااااام😄
یونگی: سلام
ا/ت: خوبی?
یونگی: چی میخوای
ا/ت: 😄هیچی دیدم تنهایی اومدم پیشت
یونگی: بازم میخوام تنها باشم
ا/ت: عااا نمیشه که
یونگی:امروز روز اول کاریته دوست ندارم خرابش کنم
بعد رفت😐👊دلم خواست بزنمش
اما مهربونه😌اینم از یه خصوصیت خوبش بقیشو میزارم برای بعد
رفتم به کارم ادامه دادم دیگه شیفتم تموم شده بود برای همین به سمت خونه حرکت کردم که متوجه شدم خونه اونم از لین طرفه اسمش چی بود... اممم اها یونگی اره خودشه دویدم سمتش
ا/ت: بازم سلام
ایستاد
یونگی: تو چته¿
ا/ت: ☹️
دوباره حرکت کرد
ا/ت: هی وایسا من فقط سوال پرسیدم
یونگی: نپرس
پسره پرو ☹️
۴۰.۵k
۱۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.