به نام قلم و قصه نو...دارم میگم از قصه تو...قول داده بودم
به نام قلم و قصه نو...دارم میگم از قصه تو...قول داده بودم بنویسم برات...توکه شمعاتو میگیری سمت باد...سنت کمه درگیر بلوغی... به چشم نمیای لابه لا شلوغی...دل خوش میشی به ترانه هات گاهی.. ی وقتهایی فرهاد و گاهی هم فروقی... دوست داری تو بزرگ ترا باشی... سنودروغ میگی تو بزرگترا جاشی...تاثیر میگیری از حرف اینو اون... خودتو باور تو داشتی کاشکی...اینقدر چت که تو دیوار میری... دوستات هرچی گفتن طوطی وار میگی... در میری از بوسیدن بابات لعنتی همیشه بو سیگار میدی
اینم یکم از آهنگ نوجوونی دایان بر نوجوونای عزیز خودتونو باور کنین
اینم یکم از آهنگ نوجوونی دایان بر نوجوونای عزیز خودتونو باور کنین
۲.۰k
۱۸ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.