شهید

#اولین_شهید_قرن (۱۴۰۱/۰۱/۰۴)
#منصور_بزی_ساکت
#سیستان_و_بلوچستان #زاهدان #شهرستان_ایرانشهر

تو این خوش خوشان اول سال و لابه‌لای حال و احوالها و دید و بازدهامون بعضی از اخبار نشنیده موند؛ یکی از این خبرها خبر #شهادت شهید منصور بزی ساکت از نیروهای فرماندهی انتظامی سیستان و بلوچستان بود که جان پاک خودش رو در راه #حفظ_امنیت فدا کرد.
این خبر رو به همراه چند خط شعر برای پاسداشت خون شهدای مدافع وطن تقدیم می‌کنم.
{ساعت یک بامداد ۱۴۰۱/۰۱/۰۴ در پی تماس شهروندان با مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ و اعلام درگیری و تیراندازی در یک مراسم عروسی، در یکی از محلات ایرانشهر سریعاً مأموران انتظامی شهرستان مذکور به محل اعزام شدند.
بلافاصله پس از حضور مأموران در محل سرنشینان یک دستگاه خودروی سواری پژو ۴۰۵ نقره‌ای به سمت مأموران تیراندازی و با استفاده از شلوغی محل و ترافیک ایجاده شده به سرعت از محل متواری می‌شوند.
بر اثر این تیراندازی ۲ نفر از مأموران انتظامی مجروح و به بیمارستان منتقل می‌شوند، اما تلاش تیم پزشکی برای نجات جان ستوان‌ سوم «منصور بزی ساکت» بی‌نتیجه ماند و این مأمور جان برکف انتظامی استان بر اثر اصابت گلوله به ناحیه سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد.}

#چند_خط_شعر
#چند_بیت_جنون

اینک که شهر شعله ور #بی_خیالی است
#جای_برادران_غیورم_چه_خالی_است
جای برادران غیوری که بعدشان
این شهر در محاصره خشک سالی است
#بی_ادعا ز خویش گذشتند و پل شدند
رد عبور صاعقه شان این حوالی است
من حرف میزنم و دلم شعر می‌شود
در واژه های من هیجان لالی است
طاعون گرفته‌ایم و کسی حس نمی‌کند
تا آنکه زنده بودنمان احتمالی است
آلوده است کوچه، خیابان به #زندگی
چیزی که هست و نیست حالی به حالی است
بر من چه سخت می‌گذرد این غروب ها
جای برادران غیورم چه خالی است.