خوناشام من🍷🖤
خوناشام من🍷🖤
پارت هشتم
جونکوک: بیا اتاقت اینه
یونجی: مرسی عشقم
جونکوک: من عشق تو نیستم ( جدی و سرد از اتاق رفت بیرون)
ات:(گوشیش زنگ خورد)
یونا: ات اگه تا چند دقیقه دیگه تو جنگل نباشی دوستیمون برای همیشه تموم میشه (قطع کرد)
ات: عجباااا😑کوکی
جونکوک: جانم
ات: من باید برم یه سر به دوستام بزنم
جونکوک: منم بیام
ات: نه
جونکوک: باشه مواظب خودت باش
ات: باشه بای بای رفتم سمت جنگل جای که چادر زده بودیم دختر چرا تنهایی
یونا: وایییی اتتتت چقد دلم برات تنگ شوده بود
ات: ای جانم منم همینطور
یونا: دخترا رفتن ولی من بخاطر تو موندم باید بریم خونه
ات: من نمیتونم بیام
یونا: چرا🤨
ات: داستان براش تعریف کرد
یونا: یعنی تو هم ازدواج کردی هم عاشق شودی من بعد چند روز باید اینو بفهممم بیشعور گاوه خر شرک
ات: نمیتونستم بهت بگم گاوه
یونا: یعنی میخوای پیش اونا بمونی؟
ات: آره
یونا: خب باشه اجبارت نمیکنم حالا که میخوای بمون منم زود به زود میام بهت سر میزنم اگه کاری داشتی بهم بگو من همیشه پشتتم مثل یه شیر
ات: قربونت بشم وقت الان تو شیر پاکتی هم نیستی 😂💔
یونا: دیوث میخواستم یه خورده احساساتی بشم نمیزاری🔪😑
ات: نه
یونا: اینجا همش بخور بخواب نکنی یهو مثل کدو قلقله زن بشی 🤣
ات: مگه من مثل توام
یونا: تو از منم بدتری
ات: برو دیگه تا با دنپایی نیوفتادم دنبال
یونا: باشه خداحافظ
ات: رفتم به سمت قلمره
جونکوک: عه برگشتی
ات: اوه مگه تو آشپزی هم بلدی
جونکوک: دست کم گرفتی هان من همه کاری بلدم 😏
ات: واووو آفرین
یونجی: عه کوکی جونم برای چی تو داری زحمت میگشی ات بی عرضه من که نیستم
ات: دیگه داری حرف چرت میگی
یونجی: من همه چیم از تو بهتر
جونکوک: وفاداری و شجاعت ات تو هیچوقت نداشتی فک کنم یادت رفته کی خیانت کرد
یونجی:....
جونکوک: همیشه حق با من بوده برای همین سکوت کردی ( صدای شکمه گرسنه ات اومد)
ات: (یه مشت میزنه به شکمش) ای تو روحت وسط حرف مهم اخه
جونکوک: فسقلی خب زود تر میگفتی گشنته 😂
ات: ابروم رفت ...
جونکوک: فدا سرت چیزی نشوده که
یونجی: بلخره رابطتون رو خراب میکنم (خیلی آروم گفت)
یک ماه بعد
ات: چند روز حالم بده چیزی نمیتونم بخورم به کوکی نگفتم نگران بشه یواشکی دکتر خبر کردم کسی خونه نیست (زنگ در خورد) برگام همه چه زود میرسن
دکتر: سلام خانم ات
ات: سلام دکتر
دکتر: خب مشکلتون چیه؟
ات: حالتم براش گفتم
دکتر: یه خبر خیلی خوب براتون دارم
ات: چی
دکتر: شما باردارین
ات: چییییییییی واقعنننننننننن
دکتر: بله آروم باشین
ات: وای خیلی خوشحالم🥺🦋
دکتر: مبارکتون باشه
ات: خیلی ممنونم
دکتر: خب من دیگه برم خدانگهدار
ات: خداحافظ
پارت هشتم
جونکوک: بیا اتاقت اینه
یونجی: مرسی عشقم
جونکوک: من عشق تو نیستم ( جدی و سرد از اتاق رفت بیرون)
ات:(گوشیش زنگ خورد)
یونا: ات اگه تا چند دقیقه دیگه تو جنگل نباشی دوستیمون برای همیشه تموم میشه (قطع کرد)
ات: عجباااا😑کوکی
جونکوک: جانم
ات: من باید برم یه سر به دوستام بزنم
جونکوک: منم بیام
ات: نه
جونکوک: باشه مواظب خودت باش
ات: باشه بای بای رفتم سمت جنگل جای که چادر زده بودیم دختر چرا تنهایی
یونا: وایییی اتتتت چقد دلم برات تنگ شوده بود
ات: ای جانم منم همینطور
یونا: دخترا رفتن ولی من بخاطر تو موندم باید بریم خونه
ات: من نمیتونم بیام
یونا: چرا🤨
ات: داستان براش تعریف کرد
یونا: یعنی تو هم ازدواج کردی هم عاشق شودی من بعد چند روز باید اینو بفهممم بیشعور گاوه خر شرک
ات: نمیتونستم بهت بگم گاوه
یونا: یعنی میخوای پیش اونا بمونی؟
ات: آره
یونا: خب باشه اجبارت نمیکنم حالا که میخوای بمون منم زود به زود میام بهت سر میزنم اگه کاری داشتی بهم بگو من همیشه پشتتم مثل یه شیر
ات: قربونت بشم وقت الان تو شیر پاکتی هم نیستی 😂💔
یونا: دیوث میخواستم یه خورده احساساتی بشم نمیزاری🔪😑
ات: نه
یونا: اینجا همش بخور بخواب نکنی یهو مثل کدو قلقله زن بشی 🤣
ات: مگه من مثل توام
یونا: تو از منم بدتری
ات: برو دیگه تا با دنپایی نیوفتادم دنبال
یونا: باشه خداحافظ
ات: رفتم به سمت قلمره
جونکوک: عه برگشتی
ات: اوه مگه تو آشپزی هم بلدی
جونکوک: دست کم گرفتی هان من همه کاری بلدم 😏
ات: واووو آفرین
یونجی: عه کوکی جونم برای چی تو داری زحمت میگشی ات بی عرضه من که نیستم
ات: دیگه داری حرف چرت میگی
یونجی: من همه چیم از تو بهتر
جونکوک: وفاداری و شجاعت ات تو هیچوقت نداشتی فک کنم یادت رفته کی خیانت کرد
یونجی:....
جونکوک: همیشه حق با من بوده برای همین سکوت کردی ( صدای شکمه گرسنه ات اومد)
ات: (یه مشت میزنه به شکمش) ای تو روحت وسط حرف مهم اخه
جونکوک: فسقلی خب زود تر میگفتی گشنته 😂
ات: ابروم رفت ...
جونکوک: فدا سرت چیزی نشوده که
یونجی: بلخره رابطتون رو خراب میکنم (خیلی آروم گفت)
یک ماه بعد
ات: چند روز حالم بده چیزی نمیتونم بخورم به کوکی نگفتم نگران بشه یواشکی دکتر خبر کردم کسی خونه نیست (زنگ در خورد) برگام همه چه زود میرسن
دکتر: سلام خانم ات
ات: سلام دکتر
دکتر: خب مشکلتون چیه؟
ات: حالتم براش گفتم
دکتر: یه خبر خیلی خوب براتون دارم
ات: چی
دکتر: شما باردارین
ات: چییییییییی واقعنننننننننن
دکتر: بله آروم باشین
ات: وای خیلی خوشحالم🥺🦋
دکتر: مبارکتون باشه
ات: خیلی ممنونم
دکتر: خب من دیگه برم خدانگهدار
ات: خداحافظ
۸.۹k
۱۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.