☆اسم فیک:::::::: عشق سخت¿
☆اسم فیک:::::::: عشق سخت¿
پارت نمیدونم چند
*جونگ کوک*
غذا و خوردیم رفتم که با جیمین بحرفم که دوباره دل ات و بدست بیاره
جونگ کوک:هی جیمین بیا حرف خصوصی باهات دارم
جیمین: چته
جونگ کوک : خب تو هنوز ات و دوس داری درسته؟
جیمین:اره
جونگ کوک: خب ببین من الکی به ات میگم بیا کافه امروز ساعت ۵ و توهم برو همونجا رو میز شماره ۳ و بعد توکه خوب لاس میزنی مخ زنی بلدی سعی کن با همین کارا دوباره دلشو بدست بیاری
جیمین: کوک اگه تو نبودی من چیکار میکردم
جونگ کوک:کار خاصی نمیکردی
جیمین:😑😑😑😑😑😑
*بعد مدرسه*
جونگ کوک:ات امروز ساعت ۵ تو کافه فلان روی میز شماره ۳ یه سوپرایز برات دارم
ات:اک
رفتم خونه داشتم فکر میکردم سوپرایش چیه تو همین فکر بودم که یهو دیدم ساعت ۴:۳۰ شد رفتم یه دوش ۱۰ مین گرفتم و لباسامو پوشیدم و ارایشی ملایم کردم و رفتم تو کافه دنبال میز شماره ۳ بودم پیداش کردم ولی دیدم یکی روی میز هست شبیه جونگ کوک بود رفتم دیدم جیمینه
ات: ت..ت..تو اینجا چیکار میکنی¿
جیمین:جونگ کوک بهم گف بیام راستی چه خوشگل شدی البته خوشگل بودی خوشگل تر شدی
ات:........................
جیمین: بشین
*ات نشست*
ات: خب...چه کارا میکنی چه خبر¿(نویسنده:ات جان این چه سوالیه😑)
جیمین:چیزی نیست فقط میخوام دوباره برای من بشی
ات:........
جیمین: ولی اخر بهم نگفتی چرا ازم جدا شدی
ات:نمیدونم،،نمیدونم
جیمین:برمیگردی پیشم
ات:نمیدونم
جیمین:دهنتو...(نویسنده:جیمین زشته)
ات:برمیگردم
جیمین:راس میگی
ات:نه پ دروغ میگم
جیمین: اتتتتت
ات:چته
*جیمین ات و m..ی..b..و..s..ه*
جیمین:راستی حالت...(ات نزاشت حرفشو بگه)
ات:اره خوبم
جیمین:خوب شد برگشتی پیشم میتونم ازت محافضت کنم
ات:♡♡♡♡
چطور بود؟حمایت؟لایک؟فالو؟کامنت؟
پارت نمیدونم چند
*جونگ کوک*
غذا و خوردیم رفتم که با جیمین بحرفم که دوباره دل ات و بدست بیاره
جونگ کوک:هی جیمین بیا حرف خصوصی باهات دارم
جیمین: چته
جونگ کوک : خب تو هنوز ات و دوس داری درسته؟
جیمین:اره
جونگ کوک: خب ببین من الکی به ات میگم بیا کافه امروز ساعت ۵ و توهم برو همونجا رو میز شماره ۳ و بعد توکه خوب لاس میزنی مخ زنی بلدی سعی کن با همین کارا دوباره دلشو بدست بیاری
جیمین: کوک اگه تو نبودی من چیکار میکردم
جونگ کوک:کار خاصی نمیکردی
جیمین:😑😑😑😑😑😑
*بعد مدرسه*
جونگ کوک:ات امروز ساعت ۵ تو کافه فلان روی میز شماره ۳ یه سوپرایز برات دارم
ات:اک
رفتم خونه داشتم فکر میکردم سوپرایش چیه تو همین فکر بودم که یهو دیدم ساعت ۴:۳۰ شد رفتم یه دوش ۱۰ مین گرفتم و لباسامو پوشیدم و ارایشی ملایم کردم و رفتم تو کافه دنبال میز شماره ۳ بودم پیداش کردم ولی دیدم یکی روی میز هست شبیه جونگ کوک بود رفتم دیدم جیمینه
ات: ت..ت..تو اینجا چیکار میکنی¿
جیمین:جونگ کوک بهم گف بیام راستی چه خوشگل شدی البته خوشگل بودی خوشگل تر شدی
ات:........................
جیمین: بشین
*ات نشست*
ات: خب...چه کارا میکنی چه خبر¿(نویسنده:ات جان این چه سوالیه😑)
جیمین:چیزی نیست فقط میخوام دوباره برای من بشی
ات:........
جیمین: ولی اخر بهم نگفتی چرا ازم جدا شدی
ات:نمیدونم،،نمیدونم
جیمین:برمیگردی پیشم
ات:نمیدونم
جیمین:دهنتو...(نویسنده:جیمین زشته)
ات:برمیگردم
جیمین:راس میگی
ات:نه پ دروغ میگم
جیمین: اتتتتت
ات:چته
*جیمین ات و m..ی..b..و..s..ه*
جیمین:راستی حالت...(ات نزاشت حرفشو بگه)
ات:اره خوبم
جیمین:خوب شد برگشتی پیشم میتونم ازت محافضت کنم
ات:♡♡♡♡
چطور بود؟حمایت؟لایک؟فالو؟کامنت؟
۴.۰k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.