P.2
که با مردی که دیشب دیدمش روبه رو شدم.وارد اتاق شدم و درو آروم بستم.قدمی به سمت جلو برداشتم و تعظیم کوتاهی کردم.مرد بلند شد و متقابلا تعظیم کرد.
مرد:خوش اومدین خانوم جئون!من پارک جی هستم.رییس جدید تيمارستان.
از سر اجبار لبخند کم رنگی زدم.
ا/ت:از آشنایی باهاتون خوشحالم آقای پارک!صميمانه بهتون بابت مقامی که کسب کردین تبریک میگم!
لبخند بزرگی روی لبش نشست.
جی:خیلی متشکرم بابت صمیمیتتون خانوم جئون!
به سمت صندلی های جلوی میزش اشاره کرد.
جی:بفرمائین بنشینید.
تشکری زیر لب کردم و به سمت صندلی حرکت کردم.کیفمو روی صندلی کناریم گذاشتم و روی صندلی ای که پشتم قرار داشت، نشستم.تکونی خوردم تا جام راحت تر شه.نگاهمو به پارک دادم و لبخند کم رنگی زدم.
ا/ت:چه کاری از دستم برمیاد جناب پارک؟
دستشو به سمت سرش برد و سرشو خاروند. حالت شرمندگی به خودش گرفت و لبشو با زبونش تر کرد.
جی:خب.. چجوری بگم؟
لبخندم محو شد و با قیافه ی جدی بهش خیره شدم.
ا/ت:لطفا برین سر اصل مطلب و طرفه نرین.
حالت شرمندگی جاشو با جدیت پر کرد.
جی:ما ازتون می خوایم که خودتون مسئوليت درمان همسرتون رو به عهده بگیرین.
با تعجب بهش نگاه کردم.با این حرفش عصبی شدم.
ا/ت:یعنی چی که من مسئولیتشو به عهده بگیرم؟من از اون فراریم بعد شما میگین برم درمانش کنم؟! یعنی اینجا یه نفر نیست که اونو درمان کنه؟ (داد)
جی:خانوم جئون لطفا صداتون رو بالا نبرین و آروم باشین!همسر شما یه قاتل زنجیره ای هست و توی این تيمارستان همه ازش میترسن و حاضر نیستن مسئولیت درمانشش رو به عهده بگیرن.تنها راه اینه که خودتون درمانش کنین!
کمی آروم شدم.درسته اون راست میگفت! کی حاضر مسئولیت درمان یه قاتل زنجیره ای سادیسمی رو به عهده بگیره؟من که زنشم ازش فراریم بعد توقع دارم که یه غریبه تحملش کنه؟ چه انتظار مسخره ای! واقعا مسخرست!
نفس عمیقی کشیدم.
ا/ت:خیلی خب من مسئولیتش رو به عهده میگیرم ولی..
جی:ولی چی؟
ا/ت:.....
شرط:
12 لایک
مرد:خوش اومدین خانوم جئون!من پارک جی هستم.رییس جدید تيمارستان.
از سر اجبار لبخند کم رنگی زدم.
ا/ت:از آشنایی باهاتون خوشحالم آقای پارک!صميمانه بهتون بابت مقامی که کسب کردین تبریک میگم!
لبخند بزرگی روی لبش نشست.
جی:خیلی متشکرم بابت صمیمیتتون خانوم جئون!
به سمت صندلی های جلوی میزش اشاره کرد.
جی:بفرمائین بنشینید.
تشکری زیر لب کردم و به سمت صندلی حرکت کردم.کیفمو روی صندلی کناریم گذاشتم و روی صندلی ای که پشتم قرار داشت، نشستم.تکونی خوردم تا جام راحت تر شه.نگاهمو به پارک دادم و لبخند کم رنگی زدم.
ا/ت:چه کاری از دستم برمیاد جناب پارک؟
دستشو به سمت سرش برد و سرشو خاروند. حالت شرمندگی به خودش گرفت و لبشو با زبونش تر کرد.
جی:خب.. چجوری بگم؟
لبخندم محو شد و با قیافه ی جدی بهش خیره شدم.
ا/ت:لطفا برین سر اصل مطلب و طرفه نرین.
حالت شرمندگی جاشو با جدیت پر کرد.
جی:ما ازتون می خوایم که خودتون مسئوليت درمان همسرتون رو به عهده بگیرین.
با تعجب بهش نگاه کردم.با این حرفش عصبی شدم.
ا/ت:یعنی چی که من مسئولیتشو به عهده بگیرم؟من از اون فراریم بعد شما میگین برم درمانش کنم؟! یعنی اینجا یه نفر نیست که اونو درمان کنه؟ (داد)
جی:خانوم جئون لطفا صداتون رو بالا نبرین و آروم باشین!همسر شما یه قاتل زنجیره ای هست و توی این تيمارستان همه ازش میترسن و حاضر نیستن مسئولیت درمانشش رو به عهده بگیرن.تنها راه اینه که خودتون درمانش کنین!
کمی آروم شدم.درسته اون راست میگفت! کی حاضر مسئولیت درمان یه قاتل زنجیره ای سادیسمی رو به عهده بگیره؟من که زنشم ازش فراریم بعد توقع دارم که یه غریبه تحملش کنه؟ چه انتظار مسخره ای! واقعا مسخرست!
نفس عمیقی کشیدم.
ا/ت:خیلی خب من مسئولیتش رو به عهده میگیرم ولی..
جی:ولی چی؟
ا/ت:.....
شرط:
12 لایک
۴.۱k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.