فقط برای تو P29
تهیونگ صدام کرد و گفت مامانش واسه امشب شام دعوتمون کرده...منم اوکی و گفتم....
+تهیونگ بهتره بریم خونه ....
_بریم عزیزم...
نایول بیا مامان
○بریم
.......
داشتیم بر میگشتیم خونه مون....
وه یادم افتاد...
+تهیونگ....ما تو شناسنامه هم نیستیم
_خب میریم!بزودی....
رسیدیم خونه و منم لباسا مونو واسه شب آماده کردم....
لباسام از ۲ سال پیش تو خونش مونده بود....همش هم دست نخورده...
(پرش زمانی به شب)
همگی حاضر شدیم و رفتیم خونه خانم و آقای کیم...
پدر و مادر تهیونگ:خوشحالم که به هم بر گشتین...
اوه نایولل دخترم...
○سلام
+اوو ممنونم..
٪دلم برات تنگ شده بود یونا(خواهر تهیونگ)
بغلش کردم
+من خیلی بیشتر...
اون دختره کی بود....
_و عزیزم ایشون دختر عموم آنیله ۲۱ سالشه....
+خوشبختم...
&اوهوم...
چقدر دختر رو مخی بود..لباسش هم باز بود...هوففف..خدا بخیر بگذرونه..
&چطوری ته...رفت و بغلش کرد...
تهیونگ هم بغلش کرد....خیلی ناراحت شدم...درسته دختر عموش بود..ولی نباید اینکارو میکرد....همه رفتن سمت مبل ها و فقط من و تهیونگی مونده بودیم که تازه از بغل آنیل در اومده بود برگشت به من نگاه کرد و من خیلی سرد و جدی رفتم سمت مامانشینا
وقتی صحبت میکردن....انگار من اونجا وجود فیزیکی نداشتم....
تهیونگ هم فقط داشت با آنیل صحبت میکرد و میخندیدند ....
من تنها رو مبل تک نفره نشسته بودم و تهیونگ و آنیل و مانیا رو مبل دو نفره...پدر و مادر تهیونگ هم مشغول بازی کردن با نایول بودن...
منم از لجم پاشدم اومدم اتاق طبقه بالا......رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
+تهیونگ بهتره بریم خونه ....
_بریم عزیزم...
نایول بیا مامان
○بریم
.......
داشتیم بر میگشتیم خونه مون....
وه یادم افتاد...
+تهیونگ....ما تو شناسنامه هم نیستیم
_خب میریم!بزودی....
رسیدیم خونه و منم لباسا مونو واسه شب آماده کردم....
لباسام از ۲ سال پیش تو خونش مونده بود....همش هم دست نخورده...
(پرش زمانی به شب)
همگی حاضر شدیم و رفتیم خونه خانم و آقای کیم...
پدر و مادر تهیونگ:خوشحالم که به هم بر گشتین...
اوه نایولل دخترم...
○سلام
+اوو ممنونم..
٪دلم برات تنگ شده بود یونا(خواهر تهیونگ)
بغلش کردم
+من خیلی بیشتر...
اون دختره کی بود....
_و عزیزم ایشون دختر عموم آنیله ۲۱ سالشه....
+خوشبختم...
&اوهوم...
چقدر دختر رو مخی بود..لباسش هم باز بود...هوففف..خدا بخیر بگذرونه..
&چطوری ته...رفت و بغلش کرد...
تهیونگ هم بغلش کرد....خیلی ناراحت شدم...درسته دختر عموش بود..ولی نباید اینکارو میکرد....همه رفتن سمت مبل ها و فقط من و تهیونگی مونده بودیم که تازه از بغل آنیل در اومده بود برگشت به من نگاه کرد و من خیلی سرد و جدی رفتم سمت مامانشینا
وقتی صحبت میکردن....انگار من اونجا وجود فیزیکی نداشتم....
تهیونگ هم فقط داشت با آنیل صحبت میکرد و میخندیدند ....
من تنها رو مبل تک نفره نشسته بودم و تهیونگ و آنیل و مانیا رو مبل دو نفره...پدر و مادر تهیونگ هم مشغول بازی کردن با نایول بودن...
منم از لجم پاشدم اومدم اتاق طبقه بالا......رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
۱۴.۹k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.