روح 🤍
روح 🤍
پارت ۱۴
::عاممم خوب چیز دیگه ای بهت نگفت ؟؟؟
+چرا گفت اگه میخوام بیشتر راجب گذشتم بدونم بیام اینجا
::آها فهمیدم شما پارک ا/ت ای؟؟؟
+بله
::من یکی از دوستای قدیمیه تهیونگم یعنی قبل از مرگش
+میشه برام توضیح بدی ؟؟؟
::من که نه ولی تهیونگ یه نامه داده بود بهم قبل از اینکه بره گفت اونو بدم به تو
+بده
:: بیا
نامه :
سلام ا/ت ی قشنگم تهیونگم کیم تهیونگ
میدونم روزی میرسه که بالاخره تو منو دوباره میبینی
برای همین این نامه رو برات نوشتم
وقتی بچه بودیم خیلی باهم بازی میکردیم مثل خواهر برادر بودیم
باهم میرفتیم مدرسه
باهم از مدرسه میومدیم
همه چی خوب بودی تا وقتی که
۱۵ سالمون شد
اون موقع بد جور بهت علاقه داشتم
حاضر بودم بخاطرت جونمو بدم
عاشقت بودم
تو اولین و آخرین عشقم بودی
یه روز تصمیم گرفتم بالاخره بهت اعتراف کنم
و این کارم کردم !
اما تو ردم کردی
بعد از اون روز دیگه بهم محل نمیدادی
ازم دوری میکردی
که یه سال بعد از دوسات شنیدم که حالت خیلی بده
یه حسی بهم میگفت امروز قراره یه اتفاق بد بیوفته ولی گفتم مهم نیست
نمیدونستم ا/ت ی من انقدر حالش بد بوده
داشتم میرفتم کتاب خونه
که دیدم وسط خیابون وایسیدی
فکردم داری رد میشی و رفتم کتاب خونه و ....
پارت ۱۴
::عاممم خوب چیز دیگه ای بهت نگفت ؟؟؟
+چرا گفت اگه میخوام بیشتر راجب گذشتم بدونم بیام اینجا
::آها فهمیدم شما پارک ا/ت ای؟؟؟
+بله
::من یکی از دوستای قدیمیه تهیونگم یعنی قبل از مرگش
+میشه برام توضیح بدی ؟؟؟
::من که نه ولی تهیونگ یه نامه داده بود بهم قبل از اینکه بره گفت اونو بدم به تو
+بده
:: بیا
نامه :
سلام ا/ت ی قشنگم تهیونگم کیم تهیونگ
میدونم روزی میرسه که بالاخره تو منو دوباره میبینی
برای همین این نامه رو برات نوشتم
وقتی بچه بودیم خیلی باهم بازی میکردیم مثل خواهر برادر بودیم
باهم میرفتیم مدرسه
باهم از مدرسه میومدیم
همه چی خوب بودی تا وقتی که
۱۵ سالمون شد
اون موقع بد جور بهت علاقه داشتم
حاضر بودم بخاطرت جونمو بدم
عاشقت بودم
تو اولین و آخرین عشقم بودی
یه روز تصمیم گرفتم بالاخره بهت اعتراف کنم
و این کارم کردم !
اما تو ردم کردی
بعد از اون روز دیگه بهم محل نمیدادی
ازم دوری میکردی
که یه سال بعد از دوسات شنیدم که حالت خیلی بده
یه حسی بهم میگفت امروز قراره یه اتفاق بد بیوفته ولی گفتم مهم نیست
نمیدونستم ا/ت ی من انقدر حالش بد بوده
داشتم میرفتم کتاب خونه
که دیدم وسط خیابون وایسیدی
فکردم داری رد میشی و رفتم کتاب خونه و ....
۵.۶k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.