فیک روباه سیاه

فیک روباه سیاه
P12
بعد صبحونه
ا.ت ویو
صبحونمون که تموم شد جونگوک به دو تا از اون گوریلا(بادیگاردا) علامت داد بیان منو ببرن منم جانخوردم چون گروگانش بودم من بجاش بودم میکشتمش منو بردن به طرف یه اتاق کرمی رنگ تقریبا ۱۰۰ بیشتر می‌شد منو هل دادن داخل و بعد درو بستند قفل کردن و رفتن
..........
چند ساعتی گذشته بود که در اتاق باز شد همون عجوزه پیر اومد داخل محل سگ بهش ندادم که با مهربونی گفت
عجوزه:دختر قشنگم ارباب گفته این لباسامو تا ساعت ۷ بعد بپوشید و آماده شید
ا.ت:دو روز اینجا نیستم اونوقت این عجوزه به من میگه دخترم (زیر لب)
عجوزه:چیزی گفتید
ا.ت:به تو چه
عجوزه:کاری با من ندارید من میتونم برم؟
ا.ت:کی با تو کار داشت اومدی آخه برو پی کارت خرفت
عجوزه:چشم (تعظیم میکنه و میره)
کوک ویو
به آجوما گفتم لباسی که طراحان معروف کره طرحی کرده بودن رو به اتاق کرمی رنگ ببره همون جایی که ا.ت اونجاست نمیدونم چرا با اینکه به من خیانت کرده اما بازم قلبم میگه ببخشمش اما فعلا قلبمو باید ول کنم و به عقلم بچشبم
________________
بچها قرار بود بزم بخوابم اما ۲ روزه نزاشتم این فیکو یا بیشتر برا همین گفتم منتظرتون نزارم
شرطا:هیچ بوسسسس