پارت هفت: همینطور که داشتیم همو می بوسیدیم که یهو صدای اه
پارت هفت: همینطور که داشتیم همو میبوسیدیم که یهو صدای اهم کسی اومد سریع از هم جدا شدیم دیدم یونا داره با لبخند که مین هو توی کالکسه بود میاد سمتمون = زشته جلو بچه و زد زیر خنده + نخندددد= ا.ت خیلی خوب بود+ یونااااا کوکقرمز قرمز شده بود الهی چه کیوت شده بوددد + نگاه شوهرم خجالت کشید بچمو بده برووو یونا تک خنده کرد و مین هو رو داد و رفت کوک نگام کرد با حالت مظلومی- ا.ت یه بوس دیگه میدی+ عه خوبه یکی دیگه بیاد دیگه چه شود - چه عیبی داره شوهرتم خببب+ کوکیااا - جانممم + میری کارای ترخیصمو بکنی؟- باشه عزیزم کوک رفت که کارای ترخیصمو کنه منم با مین هو سرگرم شدم چقدر دخترم خوشگل و ناز بود داشت با اون چشمای مدلش کپی ته بود نگام میکرد کاشکی یکمی شبیه من بود! درسته ته خیلی خوشگله ولی اینجوری همش یاد خاطراتم با ته میوفتم چقدر بهم بد کرد باز بغض گلومو چنگ زد چقدر بهم بد کرد چقدر باز اشکام شروع به ریختن کرد اشکامو پاک کردم و سعی کردم خودمو کنترل کنم نفس عمیقی کشیدم + مهم نیست دیگه همه چیز تموم شد باز به دخترم نگاه کردم یک سالش بود اما خیلی کوچولو موچولو بود میتونست چهار دست و پا بره و دستشو بگیره به مبل و راه بره یادم میاد اولین حرفی که گفت ابا بود یعنی بابا! چقدر دلم میخواست بگه اوما ولی عیبی ندارع.. نگاه به چشمای مشکیش کردم همینطور بهم زل زده بود منم دستی به سرش کشیدم که صدای در اومد نگامو دادم بالا ته بود! اینجا چیکار میکنه ؟+ جناب کیم تو که تازه رفتی چرا باز اومدی؟ _ دلتنگت شدم نتونستم نیام که چشمش خورد به مین هو که داشت نگاش میکرد ته زل زده بود بهش اومد سمتمون _ ا.ت+ بله _ این دخترمونه گریم گرفت ته هم حالش بهم ریخته بود معلوم بود پشیمونه بغض کل گلمو گرفت ته باش کرده بود! باورم نمیشه مردی که حاضر بود بمیره اما غرورش نشکنه داره گریه میکنه اشک ته سرازیر شد _ ا.ت چقدر شبیه منع با چشمای اشکیم توی چشمای خوشگل و گیرا اشکیش نگاه کردم + میبینی چه خوشگله _ خیلی خوشگله ته با اشک دخترشون نگاه میکرد _ ا.ت تو بعد که از من جدا شدی چه اتفاقاتی برات افتاد با یاد اون اتفاقا اشکم شدت گرفت + من برای زایمانم خیلی سختی کشیدم خیلی زجر کشیدم اشکم بیشتر شدت گرفت + حتی تا مرگم رفتم حتی کلی کار پاره وقت با وجود بارداریم رفتم چون شکمم کوچولو بود کسی نفهمید باز اشکم بیشتر شدت گرفت + خیلی سختی کشیدم اولش از یه شرکت کوچیکه شروع کردم حالا که وسعت شرکتمو میبینی همشو تلاش کردم تهیونگ بچه رو که داخل بغلش بود رو توی کالسکش گذاشت و من رو محکم در آغوش گرفت _ ا.ت معذرت میخوام منو ببخش در حقت خیلی بد کردم خیلی بد کردم منم ته رو متقابل بغل کردم چون خیلی به این بغل احتیاج داشتم خیلی..
۶۲.۲k
۲۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.