پارت۱۸.....فیک کوک
.
.
ویوکوک:
بعد رفتن تهیونگ ات با گریه رفت اتاقش و درو قفل کرد رفتم بالا بهش گفتم درو باز کنه که کرد
_:چرا داری گریه میکنی ها؟(عصبی)
+:ک.کو...(ناراحت و گریه)
_:مگه نمیگم گریه نکن یعنی انقد دوسش داری که داری بخاطرش خودتو به کشتن میدی؟من هر شب با آرزوی اینکه یکم حدقل یکم بیشتر دوستم داشته باشی میخوابم میدونی چقد دلم میخواست اندازه تهیونگ منو دوس داشته باشی؟(عصبی و عربده)
+ک.کوک ل.ل.طفا ب.ب.بس ک.ن م.من(گریه صگی و آروم)
_:چی چیرو بس کن من مثل سگ دوست دارم ولی تو عین خیالتم نیس اوه خدااا من واقعا دیگه نمیتونم تحمل کنم برمیگرم فرانسه(عصبی ولی آخرش عادی)
+:ک.کوک چیمیگی ا.اصلا ب م.من گوش دادی؟چرا حرف خدتو میزنیو میری
_:حرفتو بگو میرم وسایلامو جمع کنم برگردم فران....(سرد)
+:کوک من دوست دارم چرا نمیفهمی من عاشقتم حتا بیشتر از تهیونگ میفهمی؟از وقتی رفتی فرانسه افسردگی گرفتم من سال پیش افسردگیم تموم شد اصلا درکم میکنی میدونی بخاطر اینکه ی بار دیگه ببینمت چقد تلاش کردم؟ اصلا میدونی بعد تو من ناراحتی قلبی گرفتم؟نمیدونی نه چون فک میکنی دوست ندارم فک میکنی برام مهم نیستی فک میکنی نادیدت میگیرم(تند تند وبا بغض صگی و یکم بلند)
_:یعنی واقعا انقد دوسم داری؟
+:اگه باور نمیکنی وسایلاتو جمع کن بریم خونه خودمون
*قضیه خونه اینه که کوک دو روز بعد نظر مثبت ات به ازدواج به ات گفته بود بریم خونه خودمون ولی ات قبول نکرده بود و کوک گفته بود هروقت خواستی ثابت کنی که دوسم داری درخواستمو قبول میکنی*
_:*اتو بوسید*
*دومین بعد*
+:پس جئون بار آخرت باشه که همچین چیزی میگی
_:هوم
+:ا.آ.ای(بیحال)
_:چیشد ات خوبی ات؟(نگران)
ویوات:
بعد جواب کوک نفسم تنگ شد و کم کم سست شدم و بعد چند ثانیه سیاهیی.....
ویوکوک:
ات یهو بیهوش شد خیلی نگران شدم سری براید بغلش کردمو بردمش بیمارستان بعد کلی آزمایش گرفتن دکتر اومد
_:آقای دکتر
د:آقای جئون خانم ات قبلا ناراحتی قلبی داشتن؟
_:ب.بله(ناراحت و نگران)
د:خب راستشو بخواید ایشون ناراحتی قلبیشون برگشته باید خیلی مراقبش باشید و نزارید ناراحت یا نگران شه یا گریه کنه چون براش ضرر داره و میتونه بخاطر بیماری قلبیش سکته کنه و یا بمیره
_:چ.چی......ب.باش.شه من مراقبشم فقط میتونم مرخص.ش کنم؟
د:بزارید به هوش بیاد بعد
_:ب باشه
نمیتونستم تحمل کنم نفسم بالا نمیومد بخاطر من ات ناراحتی قلبی گرفت و حتا بخاطر من ناراحتی قلبیش برگشت و امکان داره بمیره همه اینا بخاطره منه لعنت بهت جئون جونگ..
یعنی دارم دیوونه میشم مجبور شدم نصف فیکو پاک کنممممممم تا بشه آپش کردددددد
.
ویوکوک:
بعد رفتن تهیونگ ات با گریه رفت اتاقش و درو قفل کرد رفتم بالا بهش گفتم درو باز کنه که کرد
_:چرا داری گریه میکنی ها؟(عصبی)
+:ک.کو...(ناراحت و گریه)
_:مگه نمیگم گریه نکن یعنی انقد دوسش داری که داری بخاطرش خودتو به کشتن میدی؟من هر شب با آرزوی اینکه یکم حدقل یکم بیشتر دوستم داشته باشی میخوابم میدونی چقد دلم میخواست اندازه تهیونگ منو دوس داشته باشی؟(عصبی و عربده)
+ک.کوک ل.ل.طفا ب.ب.بس ک.ن م.من(گریه صگی و آروم)
_:چی چیرو بس کن من مثل سگ دوست دارم ولی تو عین خیالتم نیس اوه خدااا من واقعا دیگه نمیتونم تحمل کنم برمیگرم فرانسه(عصبی ولی آخرش عادی)
+:ک.کوک چیمیگی ا.اصلا ب م.من گوش دادی؟چرا حرف خدتو میزنیو میری
_:حرفتو بگو میرم وسایلامو جمع کنم برگردم فران....(سرد)
+:کوک من دوست دارم چرا نمیفهمی من عاشقتم حتا بیشتر از تهیونگ میفهمی؟از وقتی رفتی فرانسه افسردگی گرفتم من سال پیش افسردگیم تموم شد اصلا درکم میکنی میدونی بخاطر اینکه ی بار دیگه ببینمت چقد تلاش کردم؟ اصلا میدونی بعد تو من ناراحتی قلبی گرفتم؟نمیدونی نه چون فک میکنی دوست ندارم فک میکنی برام مهم نیستی فک میکنی نادیدت میگیرم(تند تند وبا بغض صگی و یکم بلند)
_:یعنی واقعا انقد دوسم داری؟
+:اگه باور نمیکنی وسایلاتو جمع کن بریم خونه خودمون
*قضیه خونه اینه که کوک دو روز بعد نظر مثبت ات به ازدواج به ات گفته بود بریم خونه خودمون ولی ات قبول نکرده بود و کوک گفته بود هروقت خواستی ثابت کنی که دوسم داری درخواستمو قبول میکنی*
_:*اتو بوسید*
*دومین بعد*
+:پس جئون بار آخرت باشه که همچین چیزی میگی
_:هوم
+:ا.آ.ای(بیحال)
_:چیشد ات خوبی ات؟(نگران)
ویوات:
بعد جواب کوک نفسم تنگ شد و کم کم سست شدم و بعد چند ثانیه سیاهیی.....
ویوکوک:
ات یهو بیهوش شد خیلی نگران شدم سری براید بغلش کردمو بردمش بیمارستان بعد کلی آزمایش گرفتن دکتر اومد
_:آقای دکتر
د:آقای جئون خانم ات قبلا ناراحتی قلبی داشتن؟
_:ب.بله(ناراحت و نگران)
د:خب راستشو بخواید ایشون ناراحتی قلبیشون برگشته باید خیلی مراقبش باشید و نزارید ناراحت یا نگران شه یا گریه کنه چون براش ضرر داره و میتونه بخاطر بیماری قلبیش سکته کنه و یا بمیره
_:چ.چی......ب.باش.شه من مراقبشم فقط میتونم مرخص.ش کنم؟
د:بزارید به هوش بیاد بعد
_:ب باشه
نمیتونستم تحمل کنم نفسم بالا نمیومد بخاطر من ات ناراحتی قلبی گرفت و حتا بخاطر من ناراحتی قلبیش برگشت و امکان داره بمیره همه اینا بخاطره منه لعنت بهت جئون جونگ..
یعنی دارم دیوونه میشم مجبور شدم نصف فیکو پاک کنممممممم تا بشه آپش کردددددد
۵.۳k
۲۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.