پسر عموی مغرور من~♡
پسر عموی مغرور من~♡
P22
ا.ت ویو
نگاهی انداختم و به سمت ساختمان رفتم داخل آسانسور رفتم و شماره ی ۷ رو زدم
.
از آسانسور بیرون آمدم و داخل رفتم و در زدم بعد وارد شدم که دیدم مکس داره با تلفن حرف میزنه بعد از اینکه منو دید از اونی که پشت تلفن کرد عذرخواهی کرد و تلفن قطع کرد و پاشد گفت
مکس:او سلام(لبخند)
ا.ت:سلامممم
مکس:چه یادی از ما کردی
ا.ت:کار داشتم الانم بخاطر یه کاری اومدم
مکس:چی فعلا که از ماموریت خبری نیست
ا.ت:میخواستم برام یه عمارت پیدا کنی
مکس:پدر و مادرت از خونه انداختنت بیرون(خنده)
ا.ت:خودتو مسخره کن میخوام تنهایی زندگی کنم
مکس:اوکی امم یدونه دستم دارم میخوای الان بریم ببینیم
ا.ت:اوکی
باهم از ساختمان بیرون زدیم و رفتیم سوار ماشین من شدیم و به آدرسی که مکس میداد رفتم
۴۰ مین بعد
جلوی یه عمارت که سفید بود نگه داشتم
از ماشین پیاده شدیم که مکس رو به من گفت
مکس:اینجاست خوبه
ا.ت:اهوم
مکس:بیا بریم داخل رو ببینیم
ا.ت :اوکی
P22
ا.ت ویو
نگاهی انداختم و به سمت ساختمان رفتم داخل آسانسور رفتم و شماره ی ۷ رو زدم
.
از آسانسور بیرون آمدم و داخل رفتم و در زدم بعد وارد شدم که دیدم مکس داره با تلفن حرف میزنه بعد از اینکه منو دید از اونی که پشت تلفن کرد عذرخواهی کرد و تلفن قطع کرد و پاشد گفت
مکس:او سلام(لبخند)
ا.ت:سلامممم
مکس:چه یادی از ما کردی
ا.ت:کار داشتم الانم بخاطر یه کاری اومدم
مکس:چی فعلا که از ماموریت خبری نیست
ا.ت:میخواستم برام یه عمارت پیدا کنی
مکس:پدر و مادرت از خونه انداختنت بیرون(خنده)
ا.ت:خودتو مسخره کن میخوام تنهایی زندگی کنم
مکس:اوکی امم یدونه دستم دارم میخوای الان بریم ببینیم
ا.ت:اوکی
باهم از ساختمان بیرون زدیم و رفتیم سوار ماشین من شدیم و به آدرسی که مکس میداد رفتم
۴۰ مین بعد
جلوی یه عمارت که سفید بود نگه داشتم
از ماشین پیاده شدیم که مکس رو به من گفت
مکس:اینجاست خوبه
ا.ت:اهوم
مکس:بیا بریم داخل رو ببینیم
ا.ت :اوکی
۱۳.۷k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.