پارت ۸

از زبون خودم
تا فهمیدم سریع از بغلش اومدم بیرون من:ببخشید کوک:فکر نمیکردم بخوای بغلم کنی تا با من درد دل کنی اونم از من بدت میاد من:اگر بدم میومد بغلت نمیکردم حالا پررو نشو بهم نگاه کرد اومد نزدیکم کوک:حتما فهمیدی تهیونگ یه قاتله من:پس توهم میدونستی کوک:خیر سرم مافیام من:تو دختر بازی آخرشم میفروشیشون کوک:دقیقا ولی تو فرق داری تو رو به کسی نمیدم مال خودمی من:من مال هیچکس نیستم موهامو زد کنار کوک:بلخره مال خودم میشی مطمئن باش قلبتو میدزدم من:که بعدش منو بفروشی هه نخیر آقا من با این حرفا خر نمیشم کوک:وقتی میگم واسه منی یعنی به هیچکس نمیفروشمت حس کردم قلبم تند تند میزنه با این حرفاش بیشتر قلبم تند میزد ولی چم شده بود من از اون متنفر بودم ولی حالا انتظار داشتم منو شکنجه کنه ولی پدسگ فقط بلده موخ بزنه ایششش به خودم اومدم کوک:حاضر نیستی معشوقه یه مافیا باشی من:هنوز بهت اعتماد ندارم بهم زمان بده تا بشناسمت کوک:زمان میدم فکراتو بکن به سرت نزنه عاشق یکی دیگه بشی من:به توچه عاشق کی میشم خواستم برم یه دفع بازومو محکم گرفت کوک:نشنیدی چی گفتم هان تو به جز من عاشق هیچ خری نمیشی چون میکشمش اول و آخر واسه منی فهمیدی(با داد)پس عصبیم نکن من:ولم کن اگه میخوای معشوقت شم پس باید مثل آدم رفتار کنی نه حیوون وگرنه هیچ وقت معشوقت نمیشم حالا میخوای اون موقع منو بکش یا شکنجه کن ولی تقصیر رفتارایه خودته نسبت بهت بی اعتماد میشم