دیانا🤍
دیانا🤍
ارسلان= اسمش چیه؟
_ اقااااااااااا
نمیخواستم بگم چون خود ارسلان بود😍😓
ارسلان= باید بگی
_ نمیگم
ارسلان= خب آخر یا اول اسمش؟ ما میشناسیمش
_ اولا که آره میشناسین دوما آخر اسمش ن و سوما مطمئن نیستم به دوست داشتنش
امیر= خب خب... امین، رحمان،اصلان، عرفان، اشکان، احسان،سامان.....
رضا= امیر تو تو اسم فامیل برنده میشی هااا😂
امیر= هاااااااا راسی ارسل....
_ آقا بسه بازی بیمزه شد بریم یه کار دیگه کنیم بریم بیرون؟
همه= آره باش بریم اوکیه
ارسلان رفت آماده بشه
منم رفتم آماده بشه بچه ها هم
رو مبل نشسته بودن البته
متین و امیر رفتن ماشینشون و بیارن
آخه مثل اینکه جا نبوده سر کوچه پارک کردن
من یه مانتو بنفش تا روی زانو با شلوار و شال مشکی پوشیدم آرایش هم که داشتم رفتم بیرون ارسلان هنوز نیومده بود از اتاقش بیرون که رفتم رو به رو در اتاق در زدم که ارسلان درو باز کرد واو خیلی خوشتیپ و جذابه این پسر بخاطر همینشه که فک میکنم عاشقش شدم به هم دیگه خیره شده بودیم یه شلوار جین مشکی با تیشرت سفید و روش یه لباس مشکی پوشیده بود با بشکنی که زدم به خودش اومد و گفت
+ کاری داشتی
_ چیزه.... میگم که رستا رو هم باید با خودمون ببریما
+ عه آره راس میگیا میشه بی زحمت بیدارش کنی و
_ لباساشو تنش کنم... نه بابه چه زحمتی اتفاقا خیلی هم دوست دارم
+ مرسی دیانام
هاااا؟ دیانام؟ الان چی گفت معلوم بود خودشم دس پاچه شده
+ اممم چیزی ینی ممنون😅
_ خواهش☺️
ارسلان= اسمش چیه؟
_ اقااااااااااا
نمیخواستم بگم چون خود ارسلان بود😍😓
ارسلان= باید بگی
_ نمیگم
ارسلان= خب آخر یا اول اسمش؟ ما میشناسیمش
_ اولا که آره میشناسین دوما آخر اسمش ن و سوما مطمئن نیستم به دوست داشتنش
امیر= خب خب... امین، رحمان،اصلان، عرفان، اشکان، احسان،سامان.....
رضا= امیر تو تو اسم فامیل برنده میشی هااا😂
امیر= هاااااااا راسی ارسل....
_ آقا بسه بازی بیمزه شد بریم یه کار دیگه کنیم بریم بیرون؟
همه= آره باش بریم اوکیه
ارسلان رفت آماده بشه
منم رفتم آماده بشه بچه ها هم
رو مبل نشسته بودن البته
متین و امیر رفتن ماشینشون و بیارن
آخه مثل اینکه جا نبوده سر کوچه پارک کردن
من یه مانتو بنفش تا روی زانو با شلوار و شال مشکی پوشیدم آرایش هم که داشتم رفتم بیرون ارسلان هنوز نیومده بود از اتاقش بیرون که رفتم رو به رو در اتاق در زدم که ارسلان درو باز کرد واو خیلی خوشتیپ و جذابه این پسر بخاطر همینشه که فک میکنم عاشقش شدم به هم دیگه خیره شده بودیم یه شلوار جین مشکی با تیشرت سفید و روش یه لباس مشکی پوشیده بود با بشکنی که زدم به خودش اومد و گفت
+ کاری داشتی
_ چیزه.... میگم که رستا رو هم باید با خودمون ببریما
+ عه آره راس میگیا میشه بی زحمت بیدارش کنی و
_ لباساشو تنش کنم... نه بابه چه زحمتی اتفاقا خیلی هم دوست دارم
+ مرسی دیانام
هاااا؟ دیانام؟ الان چی گفت معلوم بود خودشم دس پاچه شده
+ اممم چیزی ینی ممنون😅
_ خواهش☺️
۱۰.۰k
۱۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.