تک پارتی کوک غمگین
میخوام فقط تک پارتی غمگین بنویسم نمیدونم چرا حالم این چند روزه خوب نیست ☺👍
زندگی..
یکم که به معنیش فکر کنی میفهمی فقط ی معنی نداره هزاران معنی داره ولی اینا اصلا واسه تو مهم نیست چون تو از زندگی فقط معنی بدبختی رو چشیدی و این اصلا برات چیز تازه ای به چشم نمیاد
تو ات هستی ی دختر ۱۸ ساله اهل کره تو بوسان ساکن هستی و از همون بچگی بدبختی وارد زندگیت شده
پدر مادرت از همون بچگی تو فوت کردن و تو الان پیش مادر بزرگت زندگی میکنی تو سن14 سالگی فهمیدی که سرطان داری و باید همیشه تو بیمارستان بمونی تا زمانی که مرگ بیاد سراغت مادر بزرگت هم بعد تولد ۱۵ سالگیت فوت میکنه و تو کاملا تنها میشی بعد از مادر بزرگت هروز دعا میکنی که زود تر بمیری تا وقتی که اون رو میبینی و ی معنی جدید میاد تو زندگیت
اون معنی تازه چیزی نیست جز معنی *عاشق شدن *
شروع داستان دو نوجوان عاشق
ویو ات
امروز هم از خواب بیدار شدم دیدم کنارم همون اجوما مهربون که مثل من ی بیماری داره رو دیدم که داشت کتاب میخوند به من صبح بخیر گفت و من هم جوابشو دادم امروز خیلی خوشحال بودم با اینکه همین امروز فردا میردم ولی بازم خوشحال بودم رفتم جلوی یکی از اینه های بیمارستان موهامو شونه کردم و ی کش خیلی کیوت بستم به صورتم هم یکم کرم مرطوب کننده زدم برای اخرین بار به خودم تو اینه نگاه کردم و ی لبخند زدم به سمت صندلی کنار اینه رفتم و از روش کت بافت کرم رنگم رو پوشیدم از اتاق در اومدم و وارد سالن دراز بیمارستان شدم همین طور که داشتم به سمت اتاقش میرفتم که ثابت موندم دیدم خودش از اتاقش در اومده بیرون اونم مثل من به خودش رسیده بود و روی ویلچرش بود داشت از پنجره به بیرون نگاه میکرد اون دو ماهی هست که اومده اینجا و از وقتی که اومده منو شیفته خودش کرده البته اینم بگم اونم منو دوس داره ما دو روزی هست به هم اعتراف کردیم اونم مثل من سرطان داره و سرطانش باعث شده از کمرش به پایین فلج بشه بخاطر همین همیشه روی ویلچر هست اونم مثل من قراره با این زندگی مزخرف خدافظی کنه ولی ما به هم قل دادیم تا زمانی که میمیریم عاشق هم باشیم رفتم سمتش
ات : کوکی جونم صبحت بخیر
برگشت سمتم و بهم ی لبخند زد
کوک: امروز خیلی خوشگل تر شدی
ات : *لبخند * اونجوری نگو فقط یکم مرطوب کننده زدم
کوک : بهرحال
رفتم سمتش و گونش رو بوسیدم یهو اون از لب منو بوسید خیلی شوکه شدم و بعدش خجالت کشیدم
کوک : چرا انقد سرخ شدی. با خنده
ات : بخاطر اون کارت
کوک : چیکارم من که هیچکاری نکردم. با خنده
ادامه پست بعد جا نمیشه ❤
زندگی..
یکم که به معنیش فکر کنی میفهمی فقط ی معنی نداره هزاران معنی داره ولی اینا اصلا واسه تو مهم نیست چون تو از زندگی فقط معنی بدبختی رو چشیدی و این اصلا برات چیز تازه ای به چشم نمیاد
تو ات هستی ی دختر ۱۸ ساله اهل کره تو بوسان ساکن هستی و از همون بچگی بدبختی وارد زندگیت شده
پدر مادرت از همون بچگی تو فوت کردن و تو الان پیش مادر بزرگت زندگی میکنی تو سن14 سالگی فهمیدی که سرطان داری و باید همیشه تو بیمارستان بمونی تا زمانی که مرگ بیاد سراغت مادر بزرگت هم بعد تولد ۱۵ سالگیت فوت میکنه و تو کاملا تنها میشی بعد از مادر بزرگت هروز دعا میکنی که زود تر بمیری تا وقتی که اون رو میبینی و ی معنی جدید میاد تو زندگیت
اون معنی تازه چیزی نیست جز معنی *عاشق شدن *
شروع داستان دو نوجوان عاشق
ویو ات
امروز هم از خواب بیدار شدم دیدم کنارم همون اجوما مهربون که مثل من ی بیماری داره رو دیدم که داشت کتاب میخوند به من صبح بخیر گفت و من هم جوابشو دادم امروز خیلی خوشحال بودم با اینکه همین امروز فردا میردم ولی بازم خوشحال بودم رفتم جلوی یکی از اینه های بیمارستان موهامو شونه کردم و ی کش خیلی کیوت بستم به صورتم هم یکم کرم مرطوب کننده زدم برای اخرین بار به خودم تو اینه نگاه کردم و ی لبخند زدم به سمت صندلی کنار اینه رفتم و از روش کت بافت کرم رنگم رو پوشیدم از اتاق در اومدم و وارد سالن دراز بیمارستان شدم همین طور که داشتم به سمت اتاقش میرفتم که ثابت موندم دیدم خودش از اتاقش در اومده بیرون اونم مثل من به خودش رسیده بود و روی ویلچرش بود داشت از پنجره به بیرون نگاه میکرد اون دو ماهی هست که اومده اینجا و از وقتی که اومده منو شیفته خودش کرده البته اینم بگم اونم منو دوس داره ما دو روزی هست به هم اعتراف کردیم اونم مثل من سرطان داره و سرطانش باعث شده از کمرش به پایین فلج بشه بخاطر همین همیشه روی ویلچر هست اونم مثل من قراره با این زندگی مزخرف خدافظی کنه ولی ما به هم قل دادیم تا زمانی که میمیریم عاشق هم باشیم رفتم سمتش
ات : کوکی جونم صبحت بخیر
برگشت سمتم و بهم ی لبخند زد
کوک: امروز خیلی خوشگل تر شدی
ات : *لبخند * اونجوری نگو فقط یکم مرطوب کننده زدم
کوک : بهرحال
رفتم سمتش و گونش رو بوسیدم یهو اون از لب منو بوسید خیلی شوکه شدم و بعدش خجالت کشیدم
کوک : چرا انقد سرخ شدی. با خنده
ات : بخاطر اون کارت
کوک : چیکارم من که هیچکاری نکردم. با خنده
ادامه پست بعد جا نمیشه ❤
۱۳.۶k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.