پشت ماسک پارت ۲
خب تا اونجایی بود که هاناگاکی داشت اسمشو میگفت
اهم اهم شروع:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تاکه. اون صدا واسم اشنا بود اون...اون ایتاچی ایچی بود
همون پسره سر قبره باجی
ایتاچی. واقعا که اگه ضعیف تر خودتو بزنی
یعنی خودتم ضعیفی احمق
طرف. هان الان میگی من ضعیفم دخترهی باکا(کلان بعضی جاهاش ژاپنی مینویسم)
ایتاچی. من پسرم نه دختر(با اعصبانیت)
یه مشت خوابوند تو صورتش و بعله شلو پل شد
بعد به تاکه کمک کرد تا بلند شه و چیفویو اومد و تاکه رو گرفت و ایتاچی
تاکه رو ول کرد داشت میرفت که.....
یکی از میوتتاتارو. هویی دختر فک کردی کی هستی هان
ایتاچی. کسی که دلت نمیخواد بدونی
و بعد داشت میرفت و گفت:
ایتاچی. بقیشونو به شما میسپارم دیگه کار سختی نیست
و بعله بنده جهش میزنم میریم دو روز بعد*
تاکه به هراه چیفویو*
تاکه. چیفویو بنظرت چرا اون پسره ایتاچی تو دعوا کمکمون کرد هان
چیفویو. من چه بدونم حتما میخواسته بهش بدهکار باشیم
تاکه. بنظر نمیومد
چیفویو. من چه بدونم بیا بریم جلسه بعد جلسه فک میکنیم بش
تاکه. باش
جلسه شروع شد*
مایکی. خب جلسه بین کاپیتانا شرو میشه(نمیدونم واس اعضافم میکردم یا نه)
مایکی. پریروز اون دختره
چیفویو. ببخشید فرمانده پسر
مایکی. عا ممنون چیفویو.....اون پسره به تومان کمک کرده
مایکی در حال حرف زدن*
ذهن تاکه:اون پسره بهش نمیومد پسر باشه نکنه اصلا دختره و میگه پسره
داشت هعی از خودش سوال میپرسید که...
چشمش خورد به یکی که داشت بهشون گوش میداد یه دختر بود
با فرم مدرسه داشت به حرفامون با دقت گپش میداد که یهو...یکی بش گفت:
یکی. اینجا چیکار میکنی دخترک
دختر از ترس رفت تو هوا و با کله ملق افتاد جلو مایکی
مایکی.تو کی هستی هان؟اشنا بنظر میای
دختره.عام... امم خب من.....
مایکی.خب تو؟
دهتره.عهههههههه...اهان راهمو گم کردم(من کلان اینجوریم یا اینو میگم یا میگم نمیدونم اسمم چیه چه برسه بدونم اینجا چه غلطی میکنم)
مایکی.چقدر اشنا بنظر میای
دختره.نه بابا من تازه اومدم توکی(از استرس داشت عرق میکرد)
میتسویا.هانا!!!
دراکن.هان هانا(فک نکنین ترسیده یا از اون تعجباست که نکلت میرن همون ها هست که «ن»داره گیج نشین)
مایکی.هانا مگه تو نرفته بودی اوزاکا؟
هانا.اره خب برگشتم میخواستم سوپرایز شه ولی خب
مایکی.واقعا که
اهم اهم شروع:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تاکه. اون صدا واسم اشنا بود اون...اون ایتاچی ایچی بود
همون پسره سر قبره باجی
ایتاچی. واقعا که اگه ضعیف تر خودتو بزنی
یعنی خودتم ضعیفی احمق
طرف. هان الان میگی من ضعیفم دخترهی باکا(کلان بعضی جاهاش ژاپنی مینویسم)
ایتاچی. من پسرم نه دختر(با اعصبانیت)
یه مشت خوابوند تو صورتش و بعله شلو پل شد
بعد به تاکه کمک کرد تا بلند شه و چیفویو اومد و تاکه رو گرفت و ایتاچی
تاکه رو ول کرد داشت میرفت که.....
یکی از میوتتاتارو. هویی دختر فک کردی کی هستی هان
ایتاچی. کسی که دلت نمیخواد بدونی
و بعد داشت میرفت و گفت:
ایتاچی. بقیشونو به شما میسپارم دیگه کار سختی نیست
و بعله بنده جهش میزنم میریم دو روز بعد*
تاکه به هراه چیفویو*
تاکه. چیفویو بنظرت چرا اون پسره ایتاچی تو دعوا کمکمون کرد هان
چیفویو. من چه بدونم حتما میخواسته بهش بدهکار باشیم
تاکه. بنظر نمیومد
چیفویو. من چه بدونم بیا بریم جلسه بعد جلسه فک میکنیم بش
تاکه. باش
جلسه شروع شد*
مایکی. خب جلسه بین کاپیتانا شرو میشه(نمیدونم واس اعضافم میکردم یا نه)
مایکی. پریروز اون دختره
چیفویو. ببخشید فرمانده پسر
مایکی. عا ممنون چیفویو.....اون پسره به تومان کمک کرده
مایکی در حال حرف زدن*
ذهن تاکه:اون پسره بهش نمیومد پسر باشه نکنه اصلا دختره و میگه پسره
داشت هعی از خودش سوال میپرسید که...
چشمش خورد به یکی که داشت بهشون گوش میداد یه دختر بود
با فرم مدرسه داشت به حرفامون با دقت گپش میداد که یهو...یکی بش گفت:
یکی. اینجا چیکار میکنی دخترک
دختر از ترس رفت تو هوا و با کله ملق افتاد جلو مایکی
مایکی.تو کی هستی هان؟اشنا بنظر میای
دختره.عام... امم خب من.....
مایکی.خب تو؟
دهتره.عهههههههه...اهان راهمو گم کردم(من کلان اینجوریم یا اینو میگم یا میگم نمیدونم اسمم چیه چه برسه بدونم اینجا چه غلطی میکنم)
مایکی.چقدر اشنا بنظر میای
دختره.نه بابا من تازه اومدم توکی(از استرس داشت عرق میکرد)
میتسویا.هانا!!!
دراکن.هان هانا(فک نکنین ترسیده یا از اون تعجباست که نکلت میرن همون ها هست که «ن»داره گیج نشین)
مایکی.هانا مگه تو نرفته بودی اوزاکا؟
هانا.اره خب برگشتم میخواستم سوپرایز شه ولی خب
مایکی.واقعا که
۲.۲k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.