فیک کوک
𝕸𝖞 𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆¹²
÷: اووو اون موضوع حله.
• • •
×: به نظر تو اونجا خیلی خفن نبود؟
+: درسته اونجا خیییلی بزرگ بود. خیلی هم خوشگل بود.
×: اوهوم...ولی خیلی زود مارو فرستادن خونه. دوست دارم بدونم الان جیمین توی شرکت داره چیکار میکنه.
+: سخت مشغول کار.(لبخند)
×: امیدوارم.(لبخند)
در همین حین که مشغول حرف زدن بودیم توی اتاق رز، صدای در اومد.
×: بله؟
محافظ: میتونم وارد شم؟
×: بیا داخل.
وارد اتاق شد.
به من نگاه کرد و گفت:
محافظ: آقای جئون کارت دارن. عصبی به نظر میومدن.
دلشوره گرفتم. وای چرا؟ مگه دوباره چیشدههه؟؟
به رز نگاه کردم. اونم چشماش چهارتا شده بود.
×:....ب...برو ببین......چی....چیکارت دارن.
با ترس بلند شدم و دنبال اون بادیگارده رفتم.
دراتاق آقای جئون رو زد.
$: بیا تو.(عصبی)
درو وا کرد و منو فرستاد داخل و خودش رفت بیرون.
آقای جئون ایستاده بود روبهروی میزش و دستاشو روی میز گذاشته بود و با اخم به من نگاه میکرد.
جیمین هم روی مبل کنارش نشسته بود و بهم اخم کرده بود. پسر کوچیکشم اونجا بود. ولی هیچ واکنشی نداشت.
+:...بب....با من.....ا...امری داشتین؟
خیلی ترسیده بودم. دستام میلرزیدن.....
÷: اووو اون موضوع حله.
• • •
×: به نظر تو اونجا خیلی خفن نبود؟
+: درسته اونجا خیییلی بزرگ بود. خیلی هم خوشگل بود.
×: اوهوم...ولی خیلی زود مارو فرستادن خونه. دوست دارم بدونم الان جیمین توی شرکت داره چیکار میکنه.
+: سخت مشغول کار.(لبخند)
×: امیدوارم.(لبخند)
در همین حین که مشغول حرف زدن بودیم توی اتاق رز، صدای در اومد.
×: بله؟
محافظ: میتونم وارد شم؟
×: بیا داخل.
وارد اتاق شد.
به من نگاه کرد و گفت:
محافظ: آقای جئون کارت دارن. عصبی به نظر میومدن.
دلشوره گرفتم. وای چرا؟ مگه دوباره چیشدههه؟؟
به رز نگاه کردم. اونم چشماش چهارتا شده بود.
×:....ب...برو ببین......چی....چیکارت دارن.
با ترس بلند شدم و دنبال اون بادیگارده رفتم.
دراتاق آقای جئون رو زد.
$: بیا تو.(عصبی)
درو وا کرد و منو فرستاد داخل و خودش رفت بیرون.
آقای جئون ایستاده بود روبهروی میزش و دستاشو روی میز گذاشته بود و با اخم به من نگاه میکرد.
جیمین هم روی مبل کنارش نشسته بود و بهم اخم کرده بود. پسر کوچیکشم اونجا بود. ولی هیچ واکنشی نداشت.
+:...بب....با من.....ا...امری داشتین؟
خیلی ترسیده بودم. دستام میلرزیدن.....
۹.۹k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.