زمان عشق ۹
دیانا:با پانیذ و مهشاد مهدیس و ستایش رفتیم پیش نیکا ولی نیکا خیلی حالش بد بود
ارسلان: با محراب ممد داشتیم میرفتیم پیش امیر هرچی زنگ رضا زدم نواب نمیداد بلاکم کرده بود بلاخره رفتیم پیش امیر ولی ی چند تا دختر بغلش بودن ما هم تا این صحنه را دیدیم زدیم بیرون رفتیم پیش نیکا اینا
دیانا : ارسلان اینا پشت در بودن همه چی ب من دخترا گفتن ولی چیزی ب نیکا نگفتیم بخاطر حالش بد بود ما هم شب پیشش بودیم
۱ هفته بعد
دیانا :با ارسلان منتظر مامانم بودیم ک بیاد بریم برای عقدمون و عروسی
ببخشید کم بود ولی بجاش شب براتو۱ت طولانی میزارمض
ارسلان: با محراب ممد داشتیم میرفتیم پیش امیر هرچی زنگ رضا زدم نواب نمیداد بلاکم کرده بود بلاخره رفتیم پیش امیر ولی ی چند تا دختر بغلش بودن ما هم تا این صحنه را دیدیم زدیم بیرون رفتیم پیش نیکا اینا
دیانا : ارسلان اینا پشت در بودن همه چی ب من دخترا گفتن ولی چیزی ب نیکا نگفتیم بخاطر حالش بد بود ما هم شب پیشش بودیم
۱ هفته بعد
دیانا :با ارسلان منتظر مامانم بودیم ک بیاد بریم برای عقدمون و عروسی
ببخشید کم بود ولی بجاش شب براتو۱ت طولانی میزارمض
۴.۴k
۱۲ آبان ۱۴۰۲