تک پارتی باجی
ا/ت:ساعت 7 بیدار شدم... و یونیفورم پوشیدمو رفتم تو راه مدرسه و طبق انتظارم باجی پشت من ظاهر میشه و تو گوشم :
سلاممم ا/تت
چیفویو: باجی ساننننن *از اونور خیابون
باجی: چطوری مارو دید؟
ا/ت: اطلاعی ندارم
چیفویو: باجی سان وسط کلاس دیروز با مایکی کون رفتیدمن یادم رف بهتون بگم که باید تحقیق انجام میدادید...
باجی: وای شت من نمیام مدرسه..... شتتتتت
ا/ت: باجی برگرد من جات نوشتم .... کولی😑🩵
باجی: وایییییییییییییی ا/ت جونممممممم
ا/ت: زهره مارررررر😑🪚
*باجی دستشو روی شونه ی چپم گزاشت*
چیفویو: باجی سان امشب فستیواله کی رو انتخاب میکنید باهاش برید فستیوال؟
باجی:باید کسی که دوس داری رو انتخاب کنی... ا/ت تو کی رو دوس داری اسمشم میدونم هرگز نمیگی ... توصیف کن بگو چه شکلیه...
ا/ت: اوع ارع یه بچه که شبیه خرخوناس عینک میزنه و موهاشو بالا میبنده
باجی: *حسودی میکنه* ینی با اون میخوای بری فستیوال؟
ا/ت: خودش هنو نمیدونه میخوام باهاش برم ...
باجی: ایشش... امشب همو خاهیم دید..😑🪚
7 ساعت بعد....
ا/ت: بلخره تموم شددد
چیفویو : اوع ارعععععع بلخرهههه
ا/ت: هوی باجیییی یادت نره دو تا کوییز باید از خودت بگیری تحویل بدی ... به من اکتفا نکن:]
باجی: خیله خببببب😑 من میخام برم شب میبینمتتت
ا/ت: خیلیه خب خودافظ
من و چیفویو هم بعد 10 دیقه راهمون جدا شد...
رفتم خونه لباسمو نگا کردم و با خودم گفتم... اون قراره با یکی دیگه همراه بشه... باجیه احمق...نفهمید خودشو دارم میگم؟ با کسی اشتبا نگیره گیس و گیس کشون بشه... اصن چرا بشه.. اون که منو دوس ندارع ....
شب لباسمو پوشیدم معمولن فستیوال دوس ندارم برم ولی خب این دفعه حتی با اینکه تنهام رفتم
بعد ۱۰ دیقه روی نیمکت نشستم سرم نسبتن پایین بود آروم اشکام شروع به ریختن کرد...اون دلیلی ندارع اینجا باشع... همونطور که گف با کسی که دوس دارع میره ... اینکه اون اینجا نیس به این معنیه که دارع با کسی دوس دارع فستیوال رو میگذرونه...یهو یه دستمال جلوی من دراز شد...سرمو بالا آوردم... همکلاسیم بود... : اشکاتو پاک کن...:)دستمالو ازش گرفتم.. عینکش تو آتیش بازی برق میزد... یهو دیدم شوت شد به یه طرف دیگه هاانننن؟؟
×:اون خرخونی که شب رو با ا/ت میگذرونه توعیییی؟ میکشمتتتتتت مرتیکههه اون مال منههه نزدیکششش نشوووو
سرمو بالا آوردم این باجی بود؟ ارع فقط این دفعه اون عینکو نزده بود و موهاش باز بود..*ا/ت نمیدونه باجی تو گنگه*
ا/ت:برگاش نسبتن ریخته بود
باجی:پاشو زود باش دستتو بده
شروع کرد به دوییدن...
یه جایی وایساد کسی اونجا نبود
باجی : بیا بشینیم...اون واقعن پارتنرت بود؟
ات:نه احمق تو بودی
باجی: من؟
ات:ارع تو نفهمیدی
باجی: که اینطور
لبمو گرف آروم میبوسید بعد 1 مین با حالت خجالتی:تومال منی دیگه نزدیک پسرا نشو:]
سلاممم ا/تت
چیفویو: باجی ساننننن *از اونور خیابون
باجی: چطوری مارو دید؟
ا/ت: اطلاعی ندارم
چیفویو: باجی سان وسط کلاس دیروز با مایکی کون رفتیدمن یادم رف بهتون بگم که باید تحقیق انجام میدادید...
باجی: وای شت من نمیام مدرسه..... شتتتتت
ا/ت: باجی برگرد من جات نوشتم .... کولی😑🩵
باجی: وایییییییییییییی ا/ت جونممممممم
ا/ت: زهره مارررررر😑🪚
*باجی دستشو روی شونه ی چپم گزاشت*
چیفویو: باجی سان امشب فستیواله کی رو انتخاب میکنید باهاش برید فستیوال؟
باجی:باید کسی که دوس داری رو انتخاب کنی... ا/ت تو کی رو دوس داری اسمشم میدونم هرگز نمیگی ... توصیف کن بگو چه شکلیه...
ا/ت: اوع ارع یه بچه که شبیه خرخوناس عینک میزنه و موهاشو بالا میبنده
باجی: *حسودی میکنه* ینی با اون میخوای بری فستیوال؟
ا/ت: خودش هنو نمیدونه میخوام باهاش برم ...
باجی: ایشش... امشب همو خاهیم دید..😑🪚
7 ساعت بعد....
ا/ت: بلخره تموم شددد
چیفویو : اوع ارعععععع بلخرهههه
ا/ت: هوی باجیییی یادت نره دو تا کوییز باید از خودت بگیری تحویل بدی ... به من اکتفا نکن:]
باجی: خیله خببببب😑 من میخام برم شب میبینمتتت
ا/ت: خیلیه خب خودافظ
من و چیفویو هم بعد 10 دیقه راهمون جدا شد...
رفتم خونه لباسمو نگا کردم و با خودم گفتم... اون قراره با یکی دیگه همراه بشه... باجیه احمق...نفهمید خودشو دارم میگم؟ با کسی اشتبا نگیره گیس و گیس کشون بشه... اصن چرا بشه.. اون که منو دوس ندارع ....
شب لباسمو پوشیدم معمولن فستیوال دوس ندارم برم ولی خب این دفعه حتی با اینکه تنهام رفتم
بعد ۱۰ دیقه روی نیمکت نشستم سرم نسبتن پایین بود آروم اشکام شروع به ریختن کرد...اون دلیلی ندارع اینجا باشع... همونطور که گف با کسی که دوس دارع میره ... اینکه اون اینجا نیس به این معنیه که دارع با کسی دوس دارع فستیوال رو میگذرونه...یهو یه دستمال جلوی من دراز شد...سرمو بالا آوردم... همکلاسیم بود... : اشکاتو پاک کن...:)دستمالو ازش گرفتم.. عینکش تو آتیش بازی برق میزد... یهو دیدم شوت شد به یه طرف دیگه هاانننن؟؟
×:اون خرخونی که شب رو با ا/ت میگذرونه توعیییی؟ میکشمتتتتتت مرتیکههه اون مال منههه نزدیکششش نشوووو
سرمو بالا آوردم این باجی بود؟ ارع فقط این دفعه اون عینکو نزده بود و موهاش باز بود..*ا/ت نمیدونه باجی تو گنگه*
ا/ت:برگاش نسبتن ریخته بود
باجی:پاشو زود باش دستتو بده
شروع کرد به دوییدن...
یه جایی وایساد کسی اونجا نبود
باجی : بیا بشینیم...اون واقعن پارتنرت بود؟
ات:نه احمق تو بودی
باجی: من؟
ات:ارع تو نفهمیدی
باجی: که اینطور
لبمو گرف آروم میبوسید بعد 1 مین با حالت خجالتی:تومال منی دیگه نزدیک پسرا نشو:]
۱۶.۸k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.